ای شاه جهان اگر چه از عشق
در روز ازل مرا سرشتند
بر طالع من چرا همان دم
نقش غم و غصه را نوشتند
*
ویرانه دل به دستت آباد
کی میشود ای عزیز دوران
تاراج برفت قلبم ای دوست
از حمله ی بی امان هجران
**
رسم است جفا و بی وفایی
از جانب دلبران زیبا
ای شاه جهان زیان چه دارد
گر جانب بی دلان بیایی
***
بگذار که چشم بی قرارم
روشن شود از جمال رویت
عمری است به انتظار آنم
ای جان برسم به گفتگویت
****
لبهام و تراب مقدم تو
سر در ره تو دهم چه باک است
دستم تو بگیر شاه مردان
دل زهجر رخ تو چاک چاک است
ح.دشتی