افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

جز تو


جز تو کس با دل من رام نشد

دل به کس غیر تو آرام نشد

عشق آمد به دلم پای گذاشت

کار ما لیک سرانجام نداشت

فصل تنهایی و غربت آمد

سالهایی پر حسر ت آمد

راه ما سوی جدایی ها رفت

شیشه ی دوستی آخر بشکست

حس گنگی به رگم جاری شد

سینه از عشق همه عاری شد

سنگواره شده اکنون قلبم

به دل سنگ خودم می خندم

یاد ما چونکه فراموش شده

شمع یاد همه خاموش شده

نیست دیگر به دلم عشق کسی

تنگ دنیا شده همچون قفسی

زندگی غیر محبت نبود

بی محبت دل ما سنگ شود

آی عشق و خوشی آغاز کنید

وارهید از غم و پرواز کنید

درد و غم را به کناری بگذار

بعد از این جام می و بوس و کنار

همدلی باز بجوی ای دل من

بیش از این غصه مگوی ای دل من.


ح.د




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد