عشق دیوانه نموده است چنان
که زره از تن خود بر گیرم
ای حسین ، جان به فدای تو کنم
چه خوش آن لحظه ای که میمیرم
با من از کوفیان سخن مکنید
آه از ماجرا که با مسلم رفت
سر به راه حسین خواهم داد
جان به قربان شاه عالم رفت
آسمان تیره گر شود ز سهام
زره ای ترس و واهمه نبود
لا فتی چون حسین نیست کنون
جز حسین نور عین ما نشود
شمع مصداق زندگی من است
می گدازم و نور می بخشم
از حرم آنچنان دفاع کنم
مصطفی را سرور می بخشم
کوثر اکنون به انتظار من است
مرتضی چشم به راه شهداست
راه دوری نمانده تا به بهشت
لشکر عشق مهمان خداست.
ح.د