کدامین موج بر جانت شرر زد
به سرو قامت قدت ، ضرر زد
شهیدانند الحق ، جاشوانت
دو صد افسوس از فصل خزانت
تبر بر قامتت ، دست اجل زد
فلک تقدیر از روز ازل زد
یقین دانم که مظلومانه رفتند
ز طوفان بلا ، در هم شکستند
سکوتی تلخ بر دریا شد حاکم
فغان و شکوه جاری گشت از دل
امان از داغ بر دلها ، نهاده
امان از بختک بر جان ، فتاده
نسیم از خاوران بوی گل آرد
بگوئید آسمان بر ما ببارد
چرا آتش گرفته ، کشتی دل
چرا یارم نیامد ، سوی منزل
یگانه خالق دنیا ، تو دانی
چه مظلومانه گشتند آسمانی .
ح.دشتی