افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

کشتی سانچی

کدامین موج بر جانت شرر زد

به سرو قامت قدت ، ضرر زد

شهیدانند الحق ، جاشوانت

دو صد افسوس از فصل خزانت

تبر بر قامتت ، دست اجل زد

فلک تقدیر از روز ازل زد

یقین دانم که مظلومانه رفتند 

ز طوفان بلا ، در هم شکستند 

سکوتی تلخ بر دریا شد حاکم

فغان و شکوه جاری گشت از دل

امان از داغ بر دلها ، نهاده

امان از بختک بر جان ، فتاده

نسیم از خاوران بوی گل آرد

بگوئید آسمان بر ما ببارد

چرا آتش گرفته ، کشتی دل

چرا یارم نیامد ، سوی منزل

یگانه خالق دنیا ، تو دانی

چه مظلومانه گشتند آسمانی .

ح.دشتی