افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

خاطره

امیر  همکارم این چند روزه هی از وضع حقوق و کمی اضافه کار مینالید خیلی پکر و ناراحت بودش  امروز یه غزل از حافظ تو روزنامه اطلاعات چاپ شده بود روزنامه رو بهش دادم گفتم بیا  

این غزلو بخون از ناراحتی در بیای  

به این بیت که رسید  

چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند     گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر 

دیدم ساکت شد گفتش انگار خواجه واسه همچی مواقعی سروده  

یه کپی از رو شعر گرفته چسبونده به باجه تحویلداری  هی به اون زل میزنه  میخونه سرشو تکون  میده لبخند تلخی میزنه ........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد