بعد از هزاران سال
در کهکشانی دور
خواهم تو را دیدن
ای دلبر مغرور
*
در کوکبی زیبا
صد جای آن دریا
خورشید آن تابان
مهتاب آن پر نور
*
در سرزمینی که
دارد دو صد برکه
در باغ های آن
سیب و به و انگور
*
سرچشمه های آن
پاک است چون باران
در نهرها جاری
شهد و می و کافور
*
تنها من و دلدار
وقت خوش دیدار
شکرت خدایا که
گشته بساطم جور
*
در شهر رویایی
در اوج زیبایی
شادی و شیدایی
غصه شده رنجور
*
در کاخی از یاقوت
در نَشئه ی لاهوت
آید به گوش جان
بانگ خوش تنبور
*
ای دلبرم خواهم
دور رخت گردم
تو کعبه ی جانی
شد سعینا مشکور
*
من تا ابد خواهم
با یار خود باشم
در عیش و سرمستی
چشم حسودان کور
*
با تو سخن دارم
با تو وطن دارم
با تو عزیز دل
شاد و خوش و مسرور
*
وقتی که می رفتم
من زان جهان با درد
بر گرده ام خنجر
بر فرق سر ساطور
*
تابوت ما را نیز
بر دست می بردند
با سنج و دمام و
قره نی و شیپور
*
یار غزل خوانی
با گریه می نالید
در مایه ی دشتی
در شور و در ماهور
*
زلف درختان را
کرده پریشان باد
از دست من افتاد
چنگ و دف و سنتور
*
حسین دشتی