افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

سحر

شاد شادم که سحر می آید 

دلبر من ز سفر می آید 

از پی شام سیاه هجران 

ماه من آه به در می اید 

شادمانم که فراق یاران  

عاقبت چونکه به سر می آید 

صدف هجر و فراقش بشکست 

یار من همچو گهر می آید 

آسمان از رخ او روشن گشت 

پرتو نور قمر می آید 

شادکامی مرا وصفی نیست 

کام دل شیر و شکر می آید 

شب یلدای جدایی بگذشت 

سحر وصل و ظفر می آید 

وز خیال رخ نازش از شوق 

اشک از دیده تر می آید 

بر سر شاخسار خشک دلم 

میوه عشق و ثمر می آید 

دیده را فرش ره او سازم 

آندمی که به گذر می آید 

شادباش عاشق دلخسته کنون 

امن از بعد خطر می آید ...... 

ح.د 

۲۰/۳/۸۲ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد