مه لاف زد پس از تو با کهکشانیان
تنها منم شبیه به عباس پهلوان
تا که مرا قیاس به جمالش نموده اند
طاووس وش میخرامم در دشت آسمان
شبنم که بامداد بنشیند به برگ گل
دانی ز چیست ؟ قطره ای از اشک آن جوان
هاله به دور ماه از آن آمده پدید
آتش گرفته از عطش و آه تشنگان
مه گاه زیر ابر نهان میشود از آنک
خواهد نبیند کسی اشکش شده روان
افلاکیان وفای تو را یاد می کنند
مشک تو آویخته هر شب ز کهکشان ...
ح.د
ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟!
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟!
جای "بنشین" و "بفرما", "بتمرگی" گفتند..!
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟
"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز ,
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟!
دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست,
دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟!
چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا ;
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟
حاج حسین سلام وبلاگ زیبا و بااحساسی داری اگه بتونی مطالب وبلاگت رو متنوع کنی زیباتر میشه بچه های گلت موعود و تینا را ببوس سلام خدمت خانواده برسونید . موفق و سلامت باشی .





سلام حاج محسن ارجمند
سپاس از تشریف فرمایی به کلبه محقر م
به امید دیدار
موفق و موید باشید
سلام
واقعا زیبا بود
عالی بود رفیق
درود
متشکرم لطف دارید
سلام [لبخند][گل]
سلام
مهرت را سپاس
شبی گم کرده ره تنها و بیکس نشانی خواستم زان زاده دل رس شبانی نی بدست از فایزستون بداد از تو نشانی کوه بیکس. شاد باشی
درود بر شما
خیلی لطف دارید
*
کوه بی کس نازنین من بگفت
خاطراتی دور در جانم شکفت
*
مانا باشید و پیروز
ممنون میشم آذرس وبلاگتون را داشته باشم