کاروانی خسته از شام آمده
داستانی که سرانجام آمده
ساربان ، بوی حسین آید به گوش
از فراقش رفته از کف ، عقل و هوش
ساربان ما را به دیدارش ببر
پادشاه دین و هم خیر البشر
کاروان از غربتی باز آمده
مرغ دل را شوق پرواز آمده
آه از شام سیاه و دون و پست
تیرظلم آمد ، دل ما را شکست
آه از آندم که رقیه جان بداد
بر دل ما داغ عظمی را نهاد
راس خوبان بر سر نیزه به پا
این چه ظلمی بود بر ما ای خدا
اربعین در اربعین بانگ عزاست
نیستان و نی ستان و نینواست .
ح.د