افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

مشک همت

مشک همت را به دوش افکند و رفت

صورت ماهش پر از لبخند و رفت

ظهر بود و العطش در خیمه گاه

چشم بر راه علی بودند و رفت

با رفیق خویش در دشت جنون

راه صد ساله بپیمودند و رفت

روز سرد نهم دیماه شصت

بر زمستان سخت شوریدند و رفت

چشمه ساری بود در وادی عشق

مهر و ماه آنجا بتابیدند و رفت

باز می گشتند و در کف جویبار

زیر لب ذکر و دعا چون قند و رفت

ناگهان ! از ترکش خمپاره ها

همچو سرو از ریشه افتادند و رفت

جبهه شوش است گویی کربلا

اسوه اش عباس غیرتمند و رفت

تشنه لب بودند و ساقی در رسید

وز شراب وصل نوشانند و رفت

دو گل پرپر به خاک افتاده اند 

جان چو یاران حسین دادند و رفت

وز دل مردم ز داغ هر شهید

چشمه های آه جوشیدند و رفت

سیل می بارید از چشمان شهر

آسمانها غرق بارانند و رفت

مردمان بهر زیارت آمدند

آستان عشق بوسیدند و رفت .

حسین دشتی

به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت

شهیدان علیرضا دشتی و غلامرضا خلیجی

که در نهم دیماه شصت در شوش دانیال

حین آبرسانی بر اثر اصابت ترکش خمپاره 60 

به شهادت رسیدند.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد