افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

ساده دل

تو چه ساده و زلالی

دلکم ! به قیل و قالی

که بگفته ای تو رازت

به رقیب لا ابالی

ز چه بدتر آنکه یارت

به رقیب گفته باشد

که وصال ما پس از این

بودش دگر محالی

تو که آیه ی جلالی

تو که آخر جمالی

به چه حکم کردی ای جان

نه جواب و نه سوال ی

به کویر دل زعشقت

بنشانده ام نهالی

به امید جنگلی سبز

اگرش دهی مجالی

دل ما به بند کردی

گیسویت کمند کردی

نه همین و چند کردی

به دو ابروی هلالی 

بشکسته خلوتم را

غم آن نگار زیبا

ببرم دلم نشانم

پی درس و بحث عالی

به گمانم عاقبت چون

برسم به وصت ای جان

به کتابها بیاید

ز من و تو شرح حالی .

حسین دشتی






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد