-
چشم قهوه ای
پنجشنبه 29 تیر 1391 02:18
از قهوه ی چشم تو شبی نوش کنیم غمهای نهفته را فراموش کنیم بر مردمک دیده ی تو سجده بریم باید که نماز زین دگر سوش کنیم . ح.د
-
ترانهی آب دریا
چهارشنبه 28 تیر 1391 19:14
دریا خندید در دور دست، دندانهایش کف و لبهایش آسمان. ــ تو چه میفروشی دختر غمگین سینه عریان؟ ــ من آب دریاها را میفروشم، آقا. ــ پسر سیاه، قاتی ِ خونت چی داری؟ ــ آب دریاها را دارم، آقا. ــ این اشکهای شور از کجا میآید، مادر؟ ــ آب دریاها را من گریه میکنم، آقا. ــ دل من و این تلخی بینهایت سرچشمهاش کجاست؟ ــ آب...
-
قربان
سهشنبه 27 تیر 1391 23:23
قربان !!! رمیده دلی را گرفته ایم دستش بسته و پایش شکسته ایم قربان !!! پیشه ؟؟؟ - می گویند : شاعر است از ایل سرو ز تبار صنوبر است هر چند دلی زلال چو دریای پارس داشت قربان ! ولی ! چشمانش چو دریای احمر است قربان ! اطاعت امر آسمانها تو راست دو متر خاک زمین بهر او سزاست .... ح.د
-
۱۰۰قرن
دوشنبه 26 تیر 1391 23:17
صد قرن سکوت پیش رو دارم من با غربت خویش گفتگو دارم من از دامن تو شبی جدا شد دستم صد قرن پی تو جستجو دارم من. ح.د
-
مولانا ۶۱
یکشنبه 25 تیر 1391 21:41
من کوهم و قال من صدای یار است من نقشم و نقشبندم آن دلدار است چون قفل که در بانک درآمد ز کلید می پنداری که گفت من گفتار است
-
مهر و کین
شنبه 24 تیر 1391 05:45
نه از مهر و نه از کین می نویسم نه از کفر و نه از دین می نویسم دلم خون است ، می دانی برادر ؟ دلم خون است ، از این می نویسم. دکترقیصر امین پور
-
مرا بس ...
جمعه 23 تیر 1391 20:44
می ناب کلام تو مرا بس زمیخانه سلام تو مرا بس همه جام سلامت سرکشیدند شراب لعل فام تو مرا بس ... ح.د
-
یارانه
پنجشنبه 22 تیر 1391 22:14
یارانه ، همه خرج می ناب کنید انگور به خمره تان ز خنداب کنید یارانه دهد ساقی ما جای شراب لاکن به سر باده کمی آب کنید . ح.د خنداب : شهری در استان مرکزی که انگورهای نابی دارد
-
BBC
پنجشنبه 22 تیر 1391 15:14
BBC کامم همه جا مدح تو داده است مرغ دل من باز به دام تو فتاده است تا پلک نهم بر هم و CNN رویا تصویر رخ دوست به دیده ام بنهاده است . ح.د
-
اقتصاد
چهارشنبه 21 تیر 1391 23:47
تولید اشک ز کارخانه دیده فزون شده شاخص خنده به بورس لبم سرنگون شده از اقتصاد خراباتیان این عجب مدار عقل و خرد رفته و وقت جنون شده ح.د
-
یار قدیمی
چهارشنبه 21 تیر 1391 02:12
آهسته بیا در بر من ، یار قدیمی تا بشنومت بوی وطن ، یار قدیمی زندانی دهریم و پر و بال شکسته بر گردن من بسته رسن ، یار قدیمی ح.د
-
در خیال آیینه
یکشنبه 18 تیر 1391 23:39
در خیال آیینه ، زلف من پریشان بود بندگان درگاهم ، صخره ها و طوفان بود در نگاه انسانها ، یک غریبه ی مفلوک سنگ و جام و آیینه ، کشتنم چه آسان بود . ح.د ترکیب {در خیال آیینه } از وبلاگ از خویش گفتن ها بعاریت گرفته شد http://rahalost.blogsky.com/#
-
بمب اتم
جمعه 16 تیر 1391 14:51
یک موشک اسکاد ز مژگانت بس یک ناو شکن چاه زنخدانت بس تا این دل وا مانده به یغما ببری یک بمب اتم ز داغ هجرانت بس ح.د
-
حضرت طوفان
پنجشنبه 15 تیر 1391 23:45
بر زندگی سلام نکرده ، برفته ایم چون شاخه ی خشک درختان شکسته ایم چون زورق رها گشته به دریای آرزو در انتظار حضرت طوفان نشسته ایم. ح.د
-
آچار فرانسه
پنجشنبه 15 تیر 1391 08:35
آچار فرانسه ای به دستم دادند وز نشئه ای خود زنیست هستم دادند دنیا ، خراب مهره ای زنگ زده است درها همه بسته و شکستم دادند
-
سیب
سهشنبه 13 تیر 1391 14:12
سیبم به سر نیوتن افتاده شدم از مادر گیتی ز چه رو زاده شدم ؟ سنگم که دهم موج به مرداب خرد عشق آمد و در خم شدم و باده شدم . ح.دشتی
-
هشت کتاب
دوشنبه 12 تیر 1391 23:02
هشت کتاب است همه حرف و کلامت مرغ دلم گوییا فتاده به دامت مثنوی به مثنوی تغزل باران این همه ... تازه فقط جواب سلامت ح.دشتی
-
قصر غصه
شنبه 10 تیر 1391 15:27
برایم قصری از غصه بنا کرد دل زار و حزینم را چه ها کرد به جلدش رفته بود اهریمن اما هلاکم را به اسم ربنا کرد ح.دشتی
-
اعشار
شنبه 10 تیر 1391 15:24
یگان ، دهگان و صدگان قبل اعشار دل زارم به عشقت شد گرفتار به جبر سرنوشت و چرخش دهر همی دانم شوم آخر نگونسار ح.دشتی
-
طلسم
جمعه 9 تیر 1391 22:55
طلسمم کرده کا حرف و حدیثت دلم را تش زده چشمون خیست به لو تا خواستم و عشقت بگویم بپا برخواست بانگ هیس هیست . ح.دشتی تش : آتش لو : لب
-
پرسش
جمعه 9 تیر 1391 22:02
گفتم ز کجایی ؟ بگفتا : دیلم زین روی لطیف ،چون برگ گلم گفتم دل من هوای گلها کرده است گفتا دل تو ... راه دارد به دلم . ح.دشتی دیلم : بندر دیلم (استان بوشهر ) زادگاهم و ...
-
فایز82
پنجشنبه 8 تیر 1391 17:29
سری بردار و سر بالا کن ای دوست نگاهی بر دلم حالا کن ای دوست دل فایز چو طفل کِر گرفته بخوابانش ،کمی لالا کن ای دوست طفل کِر گرفته : کودکی که گریه میکند و آرام نمیگیرد
-
بی همگان به سر شود
یکشنبه 21 خرداد 1391 23:41
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود جاه و جلال من تویی مکنت و...
-
سوگواره : م. صارمی
پنجشنبه 11 خرداد 1391 20:48
مه خیال پر کشیدن داشت آسمانها را رسیدن داشت رد پایش مانده بر دلها رفتن و از ما بریدن داشت * یاس خوشبو از چه خشکیدی ؟ بر گو از دوران چه بد دیدی ؟ مرگ را آخر چرا ای جان بر حیات خویش بگزیدی؟ * صبر ما بردی عزیز دل از چه پژمردی عزیز دل ای دریغ و درد وصد حسرت غصه ها خوردی عزیز دل * رفتنت آتش به جانها زد صاعقه بر کهکشانها زد...
-
مادر / سامی یوسف
جمعه 22 اردیبهشت 1391 21:14
گریه کردم مثل ابرا بی تو مادر شد دل من جای غصه ها بی تو مادر رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست بخواب مادر برای همیشه قلبم فقط جای توست بخواب مادر رفتی و من تنها ماندم با غصه و غم ها ماندم گر که تو را آزردم من مادر حلالم کن بعد از تو من بی پناهم ای که بودی تکیه گاهم خیز و بنگر اشک و آهم مادر حلالم کن sami...
-
جرعه
جمعه 8 اردیبهشت 1391 00:26
یک جرعه می خواهم ز دریای لبانت یک گوشه دنجی زقلب مهربانت ما را به لب جز نام تو ای نازنین نیست نام من آیا هست بر ورد زبانت ؟ رخصت بده تا جان به پای تو فشانم بگذار تا عاشقترین عاشق بمانم امروز را با یاد تو سر کرده بودم بحر دلم را پر ز اخگر کرده بودم صبح از چه رو ژاله به برگ گل نشسته ؟ چشمان خود دریای احمر کرده بودم مهرت...
-
پیامک
سهشنبه 5 اردیبهشت 1391 18:20
ای درختان پیش رویت سر به زیر هفت اقیانوس در چشمت اسیر بازگو آن ماه ناپیدا کجاست ؟ هان ! مزار حضرت زهرا کجاست ؟
-
ناشناس
سهشنبه 29 فروردین 1391 21:34
ناشناسم به دیده تو ناسپاسی به سینه من ای غریبه بگو نامت چیست ؟ در نگاهم تویی چو اهریمن آه ! بنگر چه روز افتادم نام فرخنده اهرمن خواندم بسکه در خلوت خودم تنها چشم بر راه رفتنش ماندم راه بی بازگشت رفتن تو دست بر دامنت رسانده رقیب باز هم قصه دروغ و فریب باز ممنوعه درخت و میوه سیب یادگاری ز تو مانده به جای نام تو حک شده...
-
مولانا۶۰
شنبه 26 فروردین 1391 21:55
من بنده آن کسم که بی ماش خوشست جفت غم آن کسم که تنهاش خوشست گویند وفای او چه لذت دارد زآنم خبری نیست جفاهاش خوشست
-
لطف حق
سهشنبه 22 فروردین 1391 06:33
دلت را خانه ی ما کن مصفا کردنش بـا من بما درد دل افشا کن مداوا کردنش بـــا من اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابـــت را بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش بـا من بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش بیاور قطره ای ا خلاص د ریا کـردنش بـــــا من اگر درها برویت بسـته شـد دل برمـــکن باز آ درِاین خانه دق الباب کن واکردنش بـا...