-
خیمه خورشید سوخت/ عمران صلاحی
شنبه 28 آذر 1388 02:21
بادها، نوحه خوان بیدها، دسته زنجیر زن لالهها، سینهزنانِ حرمِ باغچه بادها، در جنون بیدها، لالهگون لالهها، غرق خون، خیمه خورشید سوخت برگها، گریهکنان ریختند آسمان، کرده به تن پیرهن تعزیه، طبل عزا را بنواز ای فلک عمران صلاحی
-
ذبح عظیم / شهریار
شنبه 28 آذر 1388 01:32
شیعیان ! دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبهء جدش به اشکی شست چشم مروه پشت سر نهاد ، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم پیش از اینها ، حرمت کوی منا دارد حسین بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت دیباج حرم چون گل به تاراجش...
-
عکس موعود
جمعه 27 آذر 1388 11:00
-
کجایید ای شهیدان خدایی
جمعه 27 آذر 1388 06:38
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبکروحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را درگشایی کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی؟ کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی کجایید ای در مخزن گشاده کجایید ای نوای بینوایی در آن بحرید کین عالم کف اوست...
-
لحظه موعود
جمعه 27 آذر 1388 06:24
خسته خورشید از هجوم گرگها در میان دشت خون استاده بود دست دریا آنطرفترها ز او در میان ماسه ها افتاده بود آخرین سرباز لشکر، اصغرش بر فراز دست وی جان داده بود بر لبش قرآن کلام آخرین بهر دیدار خدا آماده بود آخرین شاهنشه آل کساء جان به کف در راه حق بنهاده بود جوشش می ، موج دریای وصال لاجرم در دل هوای باده بود بسته سرو...
-
عکس موعود
پنجشنبه 26 آذر 1388 20:38
-
لبالب/ ناخدا عباس دریانورد
پنجشنبه 26 آذر 1388 06:17
لبالب گشته از خونابهء غم بادهء دلها الا ای ساقی ماتم ادر کاسا و ناولها به گرداب بلای کربلا زینب ز غم میگفت کجا دانند حال ما سبک بالان ساحلها ز پیچ سنبل مشکین گیسوی علی اکبر ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاده در دلها میان خاک و خون ای جان خواهر خفته ای تا کی جرس فریاد میدارد که بربندید و محملها ز خون رنگین محاسن کرده ای از...
-
باز محرم شد
پنجشنبه 26 آذر 1388 02:39
باز محرم شد و کرب و بلایی دگر باز به پا شد عزا ، نی و نوایی دگر باز بزد کاروان خیمه به دشت فغان گریه افلاکیان حال و هوایی دگر باز غمی جانگداز بر دل من زد شرر در همه عالم کنون باز عزایی دگر بیم که قوم پلید ، جامه به یغما برند بر تن مولای ما کهنه ردایی دگر قاسم داماد را حجله شادی چه شد ؟ کاکل اکبر به خون باز حنایی دگر...
-
عکس موعود
چهارشنبه 25 آذر 1388 20:35
-
مولانا۴۸
پنجشنبه 19 آذر 1388 21:00
بیرون ز جهان و جان یکی دایهء ماست دانستن او نه در خور پایهء ماست در معرفتش همینقدر میدانم ما سایهء اوئیم و جهان سایهء ماست
-
تلخکامی/ رهی معیری
چهارشنبه 18 آذر 1388 16:55
داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا در هوای دوستداران ، دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت ، مانند مرا رهی معیری
-
مولانا۴۷
دوشنبه 16 آذر 1388 16:37
بر هر جائی که سر نهم مسجود اوست بر شش جهت و برون ز شش معبود اوست باغ و گل و بلبل و سماع و شاهد اینجمله همه بهانه و مقصود اوست
-
عکس موعود
یکشنبه 15 آذر 1388 20:08
-
از علی آموز / ابوتراب جلی
یکشنبه 15 آذر 1388 11:58
«از علی آموز اخلاص عمل » نه ز مشتی مردم رند و دغل نه از آن قومی که غارت می کنند غارت اموال ملت می کنند نان جو بوده است مولا خوردنش لیف خرما وصلهء پیراهنش حرف حق بوده است تقریر علی خصم ظالم بوده شمشیر علی کی علی دلدادهء زر بوده است ؟ کی علی یار ستمگر بوده است ؟ کی علی از بیم جان میزد به چاک کی علی میشد سوار کادیلاک ؟...
-
عکس موعود
یکشنبه 15 آذر 1388 11:53
-
عید غدیر
شنبه 14 آذر 1388 21:05
عید غدیر دلا خرمی کن که عید آمده ومن کنت مولا نویـــد آمده دلا هلهله کن که بار دگـــر درخت ولایت بداده ثمـــــر دلا شاد شوچون پیمبربگفت کنون غنچه پاک دینم شکفت کنون دینتان را کمال و تمـام وهم نعمتم را بکردم مـــــدام چو حجاج باز آمدند ازحــرم پرازشور وشادی وخالی زغم به در بر گرفته نبی چون نگین به وجد آمده آسمان و...
-
فایز۷۰
دوشنبه 9 آذر 1388 06:24
به دارالملک تن ، دل پادشاه است جوارح در اطاعت چون سپاه است به هر جا عزم دارد شاه فایز که را یارا که گوید این نه راه است
-
مولانا۴۶
یکشنبه 8 آذر 1388 15:30
بر من در وصل بسته میدارد دوست دل را به عنا شکسته میدارد دوست زین پس من و دل شکستگی بر در او چون دوست دل شکسته میدارد دوست
-
چشم انتظار
شنبه 7 آذر 1388 08:57
راه رسیدنم به سرای وصال تو در این زمین خسته میسر نمیشود از مشرق تغزل چشمان کیمیات مس وجودم افسوس گوهر نمیشود خشتی به روی خشت زدم من به یاد تو کاخ امل لیک به آخر نمیشود تبریک آمدنت را کسی نگفت با اشک شوق دیده من تر نمیشود فصل خزان تکرار میشود به دور خویش بسیار میشود غم و کمتر نمیشود ایکاش بیایی که دگر فرصتی نماند چشمی...
-
فایز۶۹
شنبه 7 آذر 1388 02:17
مرا یاران ! وصیت این چنین است که در هر جا که آن جانان مکین است به دوش آنجا برید تابوت فایز که جای تربتم آن سرزمین است
-
که میدانی تو
پنجشنبه 5 آذر 1388 14:25
آرزوی من همان است که میدانی تو اسم تو ، ورد زبان است که میدانی تو حتم دارم که کسی با خبر از دردم نیست راز من باز نهان است که میدانی تو حاجتی نیست بیان گردد هی حال درون رنگ رخسار عیان است که میدانی تو تمبر عمر به دست تو چو باطل نشود زندگی ، مفت گران است که میدانی تو طنز تلخی است چرا قصهء عمر گذران زندگی باز روان است که...
-
پیامک
چهارشنبه 4 آذر 1388 17:23
بر خیز که در سکوت شب جار زنیم بر لوح زمانه نقش ایثار زنیم خورشید شویم و با طلوعی دیگر صد نیزه نور بر شب تار زنیم
-
در کتابی ابدی
دوشنبه 2 آذر 1388 22:39
دل این سورهء نور پشت این صبح مبین به تفاسیر نگاه تو اگر گرم نبود شب ظلمانی یخبندان را هیچ از قالب تکرار زدن شرم نبود ..... *** آه ای عالم ربانی عشق ! در کتابی ابدی شرح منظومهء بیداری ما را بنویس ! سیدحسن حسینی
-
سایه اندوه
یکشنبه 1 آذر 1388 17:17
هر چه کمتر شود فروغ حیات رنج را ، جانگدازتر بینی سوی مغرب چو رو کند خورشید سایه ها را ، درازتر بینی رهی معیری
-
مولانا۴۵
شنبه 30 آبان 1388 16:06
با ما ز ازل رفته قراری دگر است این عالم اجساد دیاری در است ای زاهد شب خیز تو مغرور نماز بیرون ز نماز روزگاری دگر است
-
حرمت درد
سهشنبه 26 آبان 1388 15:44
درد تو به جان خریدم و دم نزدم درمان تو را ندیدم و دم نزدم از حرمت درد تو ننالیدم هیچ آهسته لبی گزیدم و دم نزدم قیصر امین پور
-
صفای بیرنگی
دوشنبه 25 آبان 1388 17:14
ما دردکشان مست ز صهبای الستیم پیمانه کشانیم که پیمان نشکستیم تا شد دل ما با خبر از عالم اسرار در کوی طلب یک نفس از پا ننشستیم تا باده کشیدیم ز خم خانهء وحدت از نشوه ی آن سرخوش و شوریده و مستیم تا بار گشودیم بسر منزل توحید از شرک رهیدیم و ز هر وسوسه رستیم با ما سخن از غیر مگوئید که جز دوست هر رشته که دام دل ما بود...
-
مهر باطل
یکشنبه 24 آبان 1388 17:18
از دار جهان مرا چه حاصل ؟ عمری است که خورده مهر باطل روئیده به لب خندهء تلخی صد غصه نهان شده است در دل .... ح.د
-
هو مدد
جمعه 22 آبان 1388 22:16
برای هیلدا هو مدد هو که تحمل بکنم بار غمش مرغ عشقی که برفته است ز طرف چمنش یاد باد آن همه ایام که با هم بودیم بس غزلها که شنیدیم ز شیرین دهنش لرزش اشک کنون می چکد از دیده من از کفم رفته پدر همچو سهیل یمنش دعوتی بود ز یزدان و جوابش لبیک پر کشیده است ز دنیا به سرای عدنش از همه مسئلت صبر جزیلی دارم ای دریغا که شده خاک...
-
فایز۶۸
جمعه 22 آبان 1388 07:09
دلم در گوشهء چشمش مکین است نشسته تا ابد منزل گزین است دل فایز گرفته خوش مقامی بلی ، خوشدل دل کوثر نشین است