افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

رباعیات عنصری۷

در عشق تو پای کس ندارد جز من 

در شوره کسی تخم نکارد جز من 

با دشمن و با دوست بدت می گویم 

تا هیچکست دوست ندارد جز من 

مولانا۲۱

این باد سحر محرم راز است مخسب 

هنگام تضرع و نیاز است مخسب 

بر خلق دو کون از ازل تا به ابد 

این در که نبسنه است بازست مخسب 

فردای ماهیان

ماهیان بی خبر از فردای خویش 

گرد هم باشند یا آنکه پریش 

رود یا مرداب یا دریای دور 

در کجا پایان پذیرد زندگیش ؟ 

ح.د

پیامک

ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد 

ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت 

ویرانه دل ماست که هر جمعه به یادت 

صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت 

فایز۴۶

هر آن کس عاشق است از دور پیداست 

لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست 

بود فایز مثال روزه داران 

اگر تیرش زنی خونش نه پیداست 

رباعیات عنصری ۶

گفتم که چرا چو ابر خونبارانم 

گفت از پی آنکه چون گل خندانم 

گفتم که چرا بی تو چنین پژمانم 

گفت از پی آنکه تو تنی من جانم 

پیامک

کنار آشیانه تو آشیانه می کنم 

فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم 

اگر کسی سوال کند به خاطر چه زنده ای ؟ 

من برای زندگی تو را بهانه می کنم 

فایز۴۵

رخ تو آتش و زلف تو دود است 

مرا زین سرد مهریها چه سود است ؟ 

چو فایز در بیابان تشنه جان داد 

چه حاصل در صفاهان زنده رود است ؟