افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

مولانا۵۷

در بتکده تا خیال معشوقه ماست 

رفتن به طواف کعبه در عین خطاست 

گر کعبه از او بوی ندارد کنش است 

با بوی وصال او کنش کعبه ی ماست 

ساقی

مستان دوباره ساقی میخانه آمد  

مستان دوباره باده و پیمانه آمد 

هیهات اگر ساقی ز یاد خود برانیم 

دست تولا غیردست او فشانیم 

دنیا اگر اکنون به ما دردی رسانده 

ساقی به پشت پرده ی غیبت نشانده 

یونس صفت در اشکم این دهر پنهان 

دوری دگر باره ، دوباره جام هجران 

مینوش از این باده که غمهایم فزون شد 

دست خودم نی ، حالیا وقت جنون شد 

وقتی نمانده عمر ما پایان پذیرد 

افسوس اگر ساقی ز ما کامی نگیرد 

عمرم به سر شد ز انتظار روی ساقی 

رفتم ، خیالی نی ، ولی میخانه باقی 

وصلت همه با هجر معنا یافت ساقی 

نم نم قطره اشک دریا ساخت ساقی 

دریای قلبم پر ز موجی سهمگین شد 

ساقی ما بر تارک دنیا نگین شد 

مینوش از این باده دو صد جام پیاپی 

در بزم ما چون شمع باید ، ناله ی نی 

یاران کنون میلاد ساقی گشته برپا 

راز وجود ما به ساقی گشته معنا 

احساس را نتوان بیان ، معذور دارید 

چشمی پر از آب و دلی پر شور دارید 

یزدان پناهت باد ساقی گام بردار 

در محفل عشاق بیدل جام بردار 

دنیا همام میخانه و ساقی نهان شد 

بی روی ساقی آسمانها هم خزان شد ..... 

ح. دشتی 

به مناسبت ۱۵ شعبان میلاد آقا ولیعصر(عج) 

سروده شد

فایز ۷۷

به گل ، سنبل فروهشته که گیسوست 

کشیده تیغ چشمانش که ابروست 

مترجم کرده ابرو یار فایز 

که بسم الله اینک مصحف روست

تولد دوست

سرت بادا همیشه گرم از می **** به بزمت تار و چنگ و ناله ی نی 

یگانه ایزد هستی  پناهت       **** بریزد خنده در جام نگاهت 

اشارت کرد ساقی جام بردار  **** ز بزم می گساران کام بردار 

مبارک باد این فرخنده ایام      **** لبانت پر ز خنده صبح تا شام 

کرانه تا کرانه آبی آب             **** نوازش می کند دستان مهتاب  

نسیم روح بخش صبحگاهی   **** سپیده سر زد و رفته سیاهی 

اجازت داد چون پیر خرابات      **** من و هجران می ، هیهات هیهات 

خدا همسایه ما گشت آنروز   **** که دیده شد پر از اشک و پر از سوز 

دمی که روح در جانم دمیدند   **** به دل نقش رفیقان را کشیدند 

از آنجایی که ما باده پرستیم  **** به دل جز دوست بتها را شکستیم 

یگانه گنج هستی نیست جز یار**** ز دنیاتان مرا بس مهر دلدار 

یکی از دوستان میگفت روزی  **** به عشق گلرخان باید بسوزی  

    ح. دشتی 

 

برای تولد یکی از دوستان دوران مدرسه سروده شد 

حروف اول ابیات نام آن بزرگوار رو تشکیل میده ( سیامک ناخدایی )

۱۸تیرماه

احساس

یارب این چه احساس است ؟ بیقرار و دل مرده ام 

گوئیا به دام عشق ، بار دیگر افتاده ام 

فکر من همه این است ، رفتن و نه استادن 

ای خدا چرا از نو دل به دلبری داده ام ؟ 

ره به قلب من آسان برده ای ، نمیدانم - 

- ره به قلب تو اما ، ای خدا چرا ساده ام 

شمع سوزد استاده ، قطره قطره غم خوردن 

در مصاف چشمانش ، هستیم همه داده ام 

رشته محبت وی آنچنان مرا در بند 

کرده حصر کز یادم رفته مستی و باده ام 

عاشقان تو یا رب جمله باده نوشانند 

چون وضو به می کردم ، خاک عشق سجاده ام 

نذر دست پر کرمت ، ساقی بهار آیین 

از سفر چرا ای دوست با حبیب جا مانده ام .... 

ح.دشتی