افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

مولانا علی (ع)

ای شاه شاهان جهان الله، مولانا علی

 ای نور چشم عاشقان الله، مولانا علی

 حمد است گفتن نام تو ای نور فرخ نام تو

 خورشید و مه هندوی تو الله، مولانا علی

 خورشید مشرق خاوری در بندگی بسته کمر

 ماهت غلام نیک پی الله، مولانا علی

 خورشید باشد ذره‌ای از خاکدان کوی تو

 دریای عمان شبنمی الله، مولانا علی

 موسی عمران در غمت بنشسته بد در کوه طور

 داود می‌خواندت زبور الله، مولانا علی

 آدم که نور عالم است عیسی که پور مریم است

 در کوی عشقت در هم است الله، مولانا علی

 داود را آهن چو موم قدرست نموده کردگار

 زیرا به دل اقرار کرد الله، مولانا علی

 آن نور چشم انبیا احمد که بد بدر دجا

 می‌گفت در قرب دنا الله، مولانا علی

 قاضی و شیخ و محتسب دارد به دل بغض علی

 هر سه شدند از دین بری الله، مولانا علی

 گر مقتدای جاهلی کردست در دین جاهلی

 تو مقتدای کاملی الله، مولانا علی

 شاهم علی مرتضی بعدش حسن نجم سما

 خوانم حسین کربلا الله، مولانا علی

 آن آدم آل عبا دانم علی زین العباد

 هم باقر و صادق گوا الله، مولانا علی

 موسی کاظم هفتمین باشد امام و رهنما

 گوید علی موسی الرضا الله، مولانا علی

 سوی تقی آی و نقی در مهر او عهدی بخوان

 با عسکری رازی بگو الله، مولانا علی

 مهدی سوار آخرین بر خصم بگشاید کمین

 خارج رود زیر زمین الله، مولانا علی

 تخم خوارج در جهان ناچیز و ناپیدا شود

 آن شاه چون بیدار شود الله، مولانا علی

 دیو و پری و اهرمن، اولاد آدم مرد و زن

 دارند این سر در دهن الله، مولانا علی

 اقرار کن اظهار کن مولای رومی این سخن

 هر لحظه سر من لدن الله، مولانا علی

 ای شمس تبریزی بیا بر ما مکن جور و جفا

 رخ را به مولانا نما الله، مولانا علی

مولوی



خداوند


خداوندی که رحمان و رحیم است
پناه ما زشیطان رجیم است

هزاران چشمه شور و نشاط است
برای او زکاة و هم صلاة است

خدای پر ز مهر و پر ز احسان
خدای دوستی و عشق و عرفان

به مکه خانه ای دارد تو بنگر
124 هزار تا هم پیمبر

پس از پیغمبر خاتم محمد (ص)
خدای ما ره دیگر گشاید

دری از روی لطف و مهربانی
به ما آموخت نهج زندگانی

وصی او علی مرتضی (ع) شد
یدالله بود و همدست خدا شد

چنین گویند مهدی (عج) روز آخر
کند کاری بیا بنشین و بنگر

غرض الله به فکر بندگان است
چو خورشیدی به قلب مومنان است

دمادم روز و شب پرتو فشان است
گهی پیدا و گاهی هم نهان است

خدا اوصاف دارد صد هزاران
خدایی که بود همچون بهاران

زبان قاصر قلم بشکسته آمد
به سویش شاعری دلخسته آمد

خداوندی چنین نیکو نشاید

در زحمت به روی من گشاید .

ح.د

خدا


خدا ما را ز یاد خویش برده است
به گرداب بلا چونکه سپرده است
اگر چه در دلش جایی ندارم
ولی عشقش به قلب من نمرده است.
ح.د

سفینه


بر لاله غرق خون دشتی صلوات
بر لوطی و با مرام و مشتی صلوات
فرمود سفینه النجاه است حسین
بر جاشو و ناخدای کشتی صلوات
ح.د

دلتنگ


به مولا که دلم تنگه عزیزم

نه از آهن نه از سنگه عزیزم

هنوزم مثه روز آشنایی

زلال و صاف و بی رنگه عزیزم

ح.د


لنین


مهربانتر از لنینی به خدا

به صلابت استالینی به خدا

گر چه گویند خدا نیست ولی

تو خود مذهب و دینی به خدا

ح.د

هوای گریه


هوای گریه داره چون دل مو

دوباره از غمت دلخون دل مو

فرات چشم تو  جاری به صحرا

چو دشت کربلا گلگون دل مو

ح.د