افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

کربلا

دلم میخواد به کربلا برگردم 

بازم به اون شهر خدا برگردم 

برم و باز بشینم در کنار علقمه 

هر چقدر گریه کنم بخدا بازم کمه 

دلم میخواد به کربلا برگردم 

دوستان گلم تا ۲ ساعت دیگه عازم کربلایم 

انشاالله نایب الزیاره رفقا خواهم بود 

فایز ۷۵

نگارا ! شربت از لبهات بفرست 

گلاب از گوشهء چشمات بفزست 

برای توتیای چشم فایز 

کف دستی ز خاک پات بفرست 

کهن دیارا

کهن دیارا! دیار یارا! دل از تو کندم ولی ندانم،
که گر گریزم کجا گریزم؟ و گر بمانم کجا بمانم؟

نه پای رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گویم درخت خشکم؟
عجب نباشد اگر تبرزن، طمع ببندد در استخوانم!

در این جهنم، گل بهشتی، چگونه روید؟ چگونه بوید؟
من ای بهاران، ز ابر نیسان، چه بهره گیرم که خود خزانم؟

به حکم یزدان شکوه پیری مرا نشاید، مرا نزیبد!
چرا که پنهان به حرف شیطان سپرده‌ام دل که نوجوانم!

صدای حق را سکوت باطل در آن دل شب چنان فرونشاند 

که تا قیامت در این مصیبت گلو فشارد غم نهانم!

کبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نیست،
که تا پیامی به خط جانان ز پای آنان فرو ستانم!

سفینه دل نشسته در گل، چراغ ساحل نمی‌درخشد
در این سیاهی سپیده‌ای کو؟ که چشم حسرت در او نشانم

الا خدایا! گره گشایا! به چاره‌جویی مرا مدد کن!
بود که بر خود دری گشایم، غم درون را برون کشانم

چنان سراپا شب سیه را، به چنگ و دندان، درآورم پوست،
که صبح عریان به خون نشیند، بر آستانم، در آسمانم!

کهن دیارا! دیار یارا! به عزم رفتن دل از تو کندم،
ولی جز اینجا وطن گزیدن، نمی‌توانم! نمی‌توانم!

*****

از زنده‌یاد نادر نادرپور

مهربان بابا

مهربان بابای خوب بی کسان

چشمهء جودت به گیتی شد روان

واله تو جن و انس و هم پری

ز انبیاء و از ملائک برتری

لا فتی الا علی آمد به بدر

خیر من الف شهر لیلة قدر

ای سحاب رحمتٌ للعالمین

ای علی جان دوستت دارم همین

یاس، چون پژمرد از باد خزان؟

دست تو بسته ز بیداد .....

ماه آن شب بی گمان در زیر ابر

گشته پنهان همچو ماه تو به قبر

تا طلوع صبح صادق کی رسد

بر دو چشم انتظارم پا نهد

قائم آل محمد آیدم

جان به کف تقدیم ایشان بایدم

یا علی داغی به دل دارم ولی

با که گویم نیست اینجا همدلی

از کدامین باده ها نوشیده ای

هفت عالم را به آنی دیده ای

نوشداروی است خاک کوی تو

شیعیانت سینه چاک روی تو

حج من دیدار گلزار علیست

خانه الله با مولا یکیست

ضربتی بر فرق عدل و داد زد

جبرئیل از آسمان فریاد زد

راه هر کس کز علی گردد جدا

همچو ملجم مشرک است او بر خدا

تیغ اگر بر جان من از غم زنند

دنده ها و استخوانم بشکنند

از تو ای مولا نمیگردم جدا

ذره ذره هستیم گفت این ندا

مستم از جام ولایت یا علی

جان من بادا فدایت یا علی

از وجودم عشق تو سر میزند

مهر تو در سینه اخگر میزند

مرحبا ای نور چشمان نبی

مرحبا ای جان جانان نبی

عندلیب بوستان مصطفی

فوق ایدیهم بود دست خدا

لیس للانسان الا ما سعی

عشق تو ما را رسانده تا کجا

یار چون رنجه قدم گلزار زد

خط بطلان شرک و مکر و عار زد

ح.دشتی