افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

زلزله

زلزله در کرب و بلا شد به پا

تا که حسین جانب میدان گرفت

ناله عطشان به سما چون رسید

شیر دگر ، مشک به دندان گرفت

اصغر شش ماهه دگر شد خموش

حرمله چون تیر ز زهدان گرفت

دشت پر از لاله ی پرپر شده

اسب ستم تاخت به ابدان گرفت

زین عباد حضرت سجاد حق

با اسرا جانب زندان گرفت

هفت فلک غرق غم و ماتم است

شام سیه چهره ی خندان گرفت

داغ دل اهل حرم تازه شد

کرب و بلا بوی شهیدان گرفت 

ح.د

حبیب ابن مظاهر

حیدر صفت حمله به اعدا  نموده بود 

شیری پی گله ی سگها نموده بود 

باکی نداشت زآنهمه لشکر ز کوفیان

سر را به راه سید و آقا نموده بود 

یاسین و فتح بخواند به روز جنگ

جان را به نشئه بالا نموده بود 

بیرون بشد ز کوفه و آمد به کربلا

عهدی که با حضرت مولا نموده بود 

مردانه عزم به میدان جنگ کرد

شوری به معرکه برپا نموده بود

ظهر و نماز حبیب است با حسین

قدقامتی میانه دلها نموده بود 

احسنت ای حبیب به وفایت که آمدی

پیر مغان ، اسم تو افشا نموده بود 

هستی بیافتی ز حسین ، پیر کربلا

حتی حسین بر تو ، تولی نموده بود

رازی است در وجود تو ، خونت چه پربهاست

عالم ز دشمنانت ، تبری نموده بود .

ح.د


زندگی

نمایشی بس مضحک است

خیمه شب بازی 

زندگی

ح.د

حر ابن یزید ریاحی

حالت چشمان سردار سپاه

پر ز شرم و پر زاندوه و غم است

روزهایی را که ره بر شاه بست

چون گناه سر زده از آدم است

راه عشق از کربلا خواهد گذشت

محور هفت آسمان و عالم است

یادش آمد چون ز کوفه شد برون

با سپاهی که هزاران ملجم است

آسمان دادش ندا ، صد تهنیت

پیشواز تو رسول اکرم است

حال می لرزید سرداری که او 

در دلیری همچو گیو و رستم است

یاحسین ، راهی به توبه باز هست

جان ناقابل به راه تو ، کم است .

ح.د

وصیت نامه

کفن از بوریا بر تن کنیدم

اسد را روز سوم چون شنیدم

به میخانه مرا آرام سازید

گهی کرب و بلا ، گه شام سازید

به اشک دیدگان بر من ببارید

مرا از جمله مستان شمارید

به قبرم ، حافظ و قرآن بخوانید

چو بلبل ، شروه در بستان بخوانید

یکی سنج و یکی دمام آرید

مرا از اهل پیغمبر شمارید

فلک افسوس عمرم را به سر برد

سیاهی آمد و نور قمر برد

امید بخشش از الله دارم

به مهر بوتراب امیدوارم .

ح.د

دروازه

دروازه این جهان کجایست خدا ?

تا لحظه ای از دست خودم بگریزم

چون کودک خردسال بازیگوشی

از نیست و از هست خودم بگریزم .

ح.د

سحر

سحرگهان  

که شب آرام

می رود از دست .

خیال روی تو 

ای نازنین

یادم هست .

ح.د

ابلیس

ابلیس اگر سجده به آدم می کرد

در عالم ذر سجده به خاتم می کرد

اکنون من و تو شاه جهانی بودیم

گر مذهب عاشقی به عالم می کرد .

ح.د

دلسوزی

دل نسوزانم دگر 

بر مردمان دون و پست

چونکه جام دل 

به سنگ تهمت

آنها شکست .

ح.د

پرسش

چه می شد ای شیطان

تو سجده می کردی ????

ح.د

روضه خوان

روضه خوان 

تا به تیر و مشک

رسید .

چاه خشک دلم

به اشک رسید .

ح.د

لوطیان

لوطیان شهر

سنگم می زنند

آبروی خویشتن را

می برند.

ح.د

مدیر

مدیر 

با سامسونتی

پر از افاده

وارد شد .

ح.د

گنه کار

من گنه کارم

ز آنروی که

نفس می‌کشم

ح.د

سلام

سلام به سر

به راس بر نیزه

پس از قرنها اظطراب و دلهره

هنوز هم

ز حنجره ات 

خون تازه می ریزه

گلو و حنجر

سنان و خنجر

به رنگ احمر

خروش دیگر

الله اکبر 

ح.د