افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

ساغر

باید نهان سازم میان دل غمت را

با کس نگویم هیچ یاد و خاطرت را

می ترسم از چشم حسودان زمانه

از خون دل پر می کنم من ساغرت را

حسین دشتی

چشم انتظاری

تو در روح و روانم جای داری

تو روح پاک و سرسبز بهاری

اگر صد سال هم افتد جدایی

بود کار دلم چشم انتظاری

حسین دشتی

خاکستر

پروردگارا به دلهای خسته

خاکستر غصه و غم نشسته

تنها تویی امید نا امیدان

سوی تو آیم با دل شکسته 

حسین دشتی

بشارت

ای باد صبا بشارت یار بده

خوشنودی دلهای گرفتار بده

گو بر گنهم چشم فرو بندد و هم

بر دیده و دل مژده ی دیدار بده .

حسین دشتی

فرصت

حتی نداد فرصت یک لحظه ام سخن

حتی ندید که منم شمع انجمن

خود دوخت و خود برید و سرانجام کار هم

پوشاند بر قامت دل کهنه پیرهن 

حسین دشتی

شکایت

یارم شکایت ما با رقیب کرد

با دوستان ظاهر مردم فریب کرد

حرف دلم را نشنید از زبان من

از دیگری شنید و چه کاری عجیب کرد

حسین دشتی

انسان کامل

اباصالح {عج} ایا انسان کامل

چرا از یاد تو دل گشته غافل

چرا در تنگناهای زمانه

فتاده سینه ام بر دور باطل

حسین دشتی

گفتی

گفتی که به دادگاه قلبت

محکوم شدم به جرم عشقت

ای دل بپذیر حکم داور

تازه برسیده ای به حقت

حسین دشتی

دادم برس

یا ابن الحسن {عج} دادوم برس

آقا به فریادم برس

در سینه داروم یک غمی

بر ظلم و بیدادم برس

حسین دشتی

غصه ناگفتنی

یا ابن الحسن {عج} تو کنجونی

داروم یه عالم گفتنی

واپیچه وابیده دلوم

از غصه ی ناگوفتنی

حسین دشتی

خسرو دین

مولای من ای حسین {ع} فریادم رس

ارباب خودم ، به داد و بیدادم رس

روز عرفه است و حاجتم بسیار است

ای خسرو دین ، امید فرهادم رس .

حسین دشتی

افسوس

افسوس چه ارزان 

دل خود را به تو دادم

بر ، برده ی ثروت 

صفت یار نهادم

در ذهن خودم ساختمش

تالی شیرین

با زهر سکوتش

به چه سان داد جوابم .

حسین دشتی

روز عرفه

روزی که حسین {ع} آمد از مکه برون

زیرا که نخواست حرم آلوده به خون

هفتاد و دو قربان ببرد کرب و بلا

ای جان جهان که شاه عشقی و جنون .

حسین دشتی

ساده دل

آن لر ساده دلم کز سادگی

دل به مهر دختر گل داده ام

تا زند تیشه به قلب خسته ام

دل به بخت پوچ و باطل داده ام .

حسین دشتی

آیینه

فکر می کردم دلت آیینه است

جام جمشیدی میان سینه است

لیک دانستم که سرد است و تهی

پوچ تر ار عصر یک آدینه است .

حسین دشتی

آتش

این چه آتش بود بر جانم فتاد

خرمن روح پریشانم فتاد

آذرخشی بود برق دیده اش

نیمه ی خاموش و پنهانم فتاد .

حسین دشتی

یار آمد

یار آمد ، آتشی انداخت در جان همه

سوخت یکسر خرمن تقوی و ایمان همه

جز من شوریده اش کزلطف او دستم تهی است

خنده ها و مهربانیها بفرمود او به دامان همه

بهر ما تک بیت هزلی و برای دیگران

بلبل شوریده ای گشت و غزلخوان همه

بر کویر روح من یک قطره اش آبی نبود

از برای دیگران ابر است و باران همه

در دل زارم همه تیغ جفا روییده است

صد طراوت بر رقیبان و بهاران همه

یار ! ما را هیچ انگاشتی اما بدان

یک طرف ما ، یک طرف هم جان نثاران همه .

حسین دشتی

در سوگ خانم پوران شیرخانی

تسلیت می گویم ای یاران

یکی از ما برفت

گوهری بوده است

پوران

یکه و تنها برفت

دل برید از این 

زمین خسته ی رنج و بلا

پرکشید از خاک و تا

اوج فلک

بالا برفت.

حسین دشتی

خانم شیرخانی نمونه یک انسان متعهد

در طول دوره دانشگاه بانک تجارت

خداوند روح پاکش را غریق رحمت و رضوان

بگرداند و عرض تسلیت به خانواده آن مرحومه

و همکارانم در بانک تجارت و اساتید محترمم و دوستان

عزیز در دانشگاه علمی کاربردی بانک تجارت و اندیشه کاراد

ع س ل

عسل ! عینت نشان عشق و پاکی است

شقایق را حدیث سینه چاکی است

بود سین تو سر سبزی بسیار

چه دلهایی به مهر تو گرفتار

به حرف سین سلام از نو دوباره

به شب هایم تویی همچون ستاره .

حسین دشتی

جنگ

دلبرا دل را به چنگ آورده ای

از چه رو ما را به جنگ آورده ای

عاشقان در محبس تو بی شمار

عقل را بر زیر سنگ آورده ای .

حسین دشتی

نیمه گمشده

ای نیمه ی گمشده کجایی ؟

فریاد از این همه جدایی

صبرم به سرآمد آمد آخر ای جان

مردیم و تو عاقبت نیایی

حسین دشتی

عروسک چوبی

پسرم ! تا کی مثه پینوکیو

اسیر فریب روباهه می شی

پسرم ! دنیا پر از گربه نره اس

پسرم ! آخه چرا ساده می شی

*

پسرم ! دنیا پر از سیاهیه

دل به وعده های این و اون نبند

زمونه نذار زمینت بزنه

عشق بابا ! پسرم فقط بخند

*

پسرم ! سکه هامون و میبرن

اون مدیرایی که مثه لاشخورن

یه ذره وجدان ندارن  روباها

می چاپن ملت و آخرش میرن

*

پسرم ! رویای اونا کاناداس

کشتی مون شکسته و بی ناخداس

همیشه قدرت و ثروت از اوناس

درد و رنج این وطن هم واسه ماس

*

پسرم ! فرشته های مهربون

شکسته بال و پر پروازشون

مثه برگهای پاییزی افتادن

نیمه شب ها از درخت آسمون

*

پسرم ! عروسک چوبی نباش

خفه خون بگیره ،درنیاد صداش

بذار فریاد تو آسمون بره

بلرزونه کرسی حکم خداش

*

حسین دشتی









شعر آخر

 

ندانم کآن مه نامهربان یادم کند یا نه

خراب انگیز من با وعده‌ای شادم کند یا نه

 

خرابم آنچنان کز باده هم تسکین نمی‌یابم

لب گرمی شود پیدا که آبادم کند یا نه؟

 

من از یاد عزیزان یک نفس غافل نیم اما

نمی‌دانم که بعد از من کسی یادم کند یا نه

 

صبا از من پیامی ده به آن صیاد سنگین دل

که تا گل در چمن باقیست آزادم کند یا نه

 

رهی از گفته‌ام خون می‌چکد اما نمی‌دانم

که آن بیدادگر گوشی به فریادم کند یا نه


رهی معیری

زنجیر حسین {ع}

زنجیر حسین {ع} ، بسته بر گردن ما

اویست دلیل بودن و مردن ما

شاهنشه شافع گناهان بشر

آمد به جهان ز بهر غم خوردن ما

حسین دشتی

رفیقان

رفیقان در دلم شاد و جوانند

همیشه یاورانی مهربانند

اگر لشکر کشد شب بر دل من

چو ماه چهارده پرتو فشانند .

حسین دشتی

یار آمد

یار آمد به من اندیشه نکرد

در دلش عشق مرا پیشه نکرد

من که کِشتم به وجودم مهرش

در دلش عشق چرا ریشه نکرد ؟

حسین دشتی

کعبه

ای کعبه نشان یار داری

صد خاطره از دیار داری

دلها همه سوی توست مایل

زیرا که نشان یار داری

حسین دشتی

غفلت

عشق آمد با نگاهت بر دلم

از چه رو از عاشقی من غافلم ؟

کم کمک یخهای غفلت آب شد

زندگی گشته ز چشمت حاصلم .

حسین دشتی

سنگدل

باز آمدی و رفتی 

نگهی به ما نکردی

به دل غمین دشتی

سنگدل چه ها نکردی

به گمانت که همیشه

داستان کاره و پیشه

به در آ از این توهم

عشق در جان زده ریشه .

حسین دشتی

باغ وجود

ای نهمین اختر باغ وجود

از تو گرفتیم سراغ وجود

دست دعا نزد تو آورده ام

ای کرمت چشم و چراغ وجود .

حسین دشتی