افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

لحظه های خالی

وقتی نمانده دیگر تا لحظه های خالی 

رفتن  پر کشیدن به به چه خوب عالی 

تردید را به پایان ای دوست می رسانی 

تعبیر کن دوباره رویای شاه بالی 

سوگ سیاهوشم من فریاد چاوشم من 

در آتشم بسوزان در آتشی زغالی 

روز و شب و مه وسال بیهوده رفت از دست 

از ما چه ماند آخر جز کوزه ای سفالی 

پژواک اعتراضم در گوشهای مسدود 

دندان زده به کوچه افتاده سیب کالی 

ح.د