میترسم از آن روز که خاموش شود
عشق تو و یاد من فراموش شود
میترسم از آن روز که در شهر غریب
از یار جفا بینم و از دوست فریب
میترسم از آن روز که این پنجره ها
از عشق تهی گردد و از خاطره ها
میترسم از آن دمی که یلدا برسد
شادی رود و دوباره غمها برسد
میترسم از آن روز که گلهای وفا
پرپر بشود ز کینه تیغ جفا
میترسم از آن روز که مرغ دلکم
دلخور شود از دست تو ای شاپرکم
میترسم از آن دمی که تنها در گور
همخانه کژدم شوم و مونس مور ......
ح.د