افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

لبان سرخ

ای لبان سرخ تو درمان درد دیده ام

خوبتر از اسم تو در این جهان نشنیده ام

شام تارم زعشق تو روشن تر از خورشید شد

ز هر چه غیر توست ای جانان من ببریده ام

روزهای با توبودن روزگار شادی من

از هراس بی تو بودن بر خودم لرزیده ام

فاش می گویم کنون عاشق ترینم بر شما

گر چه اما گاه از گقتار تو رنجیده ام

مهربانم مستی شرب طهور آید به یاد

آندمی که ساغر لبهای تو بوسیده ام

ویس و رامین را بگو افسانه تان جاوید باد

خسرو و مجنون به عشق دلبرم گردیده ام

سایه گسترده کنون ابر وصالت بر سرم

با سلاح بوسه بر غصه و غم شوریده ام

وای بر من گر دهم دل را به مهر غیر تو

از خیال این گنه بر عصمتم ترسیده ام

یکدلانه عاشقانه دشت های پر جوانه

همچو چشمه در نگاه سبز تو جوشیده ام......

ح. دشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد