دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و ندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
چون من از عشق رخش بیخود و حیران گشتم
خبر از واقعه لات و مناتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
بعد ار این روی من و آیینه حسن نگار
که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
این همه شهد و شکر کز نی کلکم ریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
هاتف آنروز بمن مژده این دولت داد
که بر آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند
کیمیایی است عجب بندگی پیر مغان
خاک او گشتم و چندین درجاتم دادند
بحیات ابد آنروز رسانید مرا
خط آزادگی از حسن مماتم دادند
عاشق آندم که بدام سر زلف تو فتاد
گفت کز بند غم و غصه نجاتم دادند
همت پیر مغان و نفس رندان بود
که زبند غم ایام نجاتم دادند
شکر شکر ، بشکرانه بیفشان حافظ
که نگار خوش شیرین حرکاتم دادند
خواجه حافظ
سلام
شما می توانید با لینک کردن وبلاگ ما در وبلاگ یا وب سایت خود با نام
۩هرچی بخوای هست۩
و قرار دادن آدرس و عنوان وبلاگ خود در بخش نظرات کلبه سبز کمتر از 48 ساعت به جمع صمیمانه کلبه ما بپیوندید.
آدرس ما:
http://forooshgah100.parsiblog.com
همچنین ما مطالب خواندنی و مقالات فرستاده شده توسط شما را با ذکر منبع(آدرس وعنوان وبلاگ شما ) در بخش سخنی از دوست به نمایش درخواهیم آورد .