ای قبله ی حاجات ملک ، طرف کلاهت
مجموعه ی آفات فلک ، طرز نگاهت
بیچاره کشی ، پیشه ی زلفان کمندت
خونخواره وشی ، شیوه ی چشمان سیاهت
خونم بخور و غم مخور از پرسش محشر
طفلیّ و ملائک ننویسند گناهت
افکندی ام از پا ، به یکی غمزه و رفتی
باز آ که بود دیده ی امید به راهت
ای جان بودت کشور و دل باشدت اورنگ
کاکل به سرت افسر و از غمزه سپاهت
بر زیر نشینان لوای غم عشقت
رحمی ، که ندانند دری غیر پناهت
آهو روش اسرار ره دشت جنون گیر
در شهر نیاسوده کس از ناله و آهت
حکیم حاج ملا هادی سبزواری