باران بسر گرم دلی بر میریخت
بسیار چو ریخت جست و در خانه گریخت
پر میزد خوش بطی که آن بر من ریز
کاین جان مرا خدای از آب انگیخت
ای قرار بیقراریهای منحاصل چشم انتظاریهای منتاب این بی تابی هر روزه امگوهر آبی تر از فیروزه امای تو از آیینه ها آیینه تر آسمان سمت تو بی کینه ترشرجی نام تو را باریده ام با تودر نبض عطش روییده امموسم چشمهای تو آهوترینسرخی لبخند تو خوشبوترینای نسیم خنده هایت دیدنی عطر لبخند نگاهت چیدنیبا من امشب تا غزل پرواز کن بی تو پایانم مرا آغازکن
ای قرار بیقراریهای من
حاصل چشم انتظاریهای من
تاب این بی تابی هر روزه ام
گوهر آبی تر از فیروزه ام
ای تو از آیینه ها آیینه تر
آسمان سمت تو بی کینه تر
شرجی نام تو را باریده ام
با تودر نبض عطش روییده ام
موسم چشمهای تو آهوترین
سرخی لبخند تو خوشبوترین
ای نسیم خنده هایت دیدنی
عطر لبخند نگاهت چیدنی
با من امشب تا غزل پرواز کن
بی تو پایانم مرا آغازکن