افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

صفای بیرنگی

ما دردکشان مست ز صهبای الستیم

پیمانه کشانیم که پیمان نشکستیم

تا شد دل ما با خبر از عالم اسرار

در کوی طلب یک نفس از پا ننشستیم

تا باده کشیدیم ز خم خانهء وحدت

از نشوه ی آن سرخوش و شوریده و مستیم

تا بار گشودیم بسر منزل توحید

از شرک رهیدیم و ز هر وسوسه رستیم

با ما سخن از غیر مگوئید که جز دوست

هر رشته که دام دل ما بود گسستیم

ما بت شکنانیم که در معبد عالم

کس را به جز از خالق هستی نپرستیم

با خصم بگو این همه گستاخ نتازد

ما پشت بسی فتنه بسر پنجه شکستیم

آن شیر دلانیم که در عرصهء ناورد

با مرگ چو ارباب صفا دست به دستیم

صد بار گر افتیم برآئیم دگر بار

رنگی نپذیریم همینیم که هستیم

استاد محمود شاهرخی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد