ما دردکشان مست ز صهبای الستیم
پیمانه کشانیم که پیمان نشکستیم
تا شد دل ما با خبر از عالم اسرار
در کوی طلب یک نفس از پا ننشستیم
تا باده کشیدیم ز خم خانهء وحدت
از نشوه ی آن سرخوش و شوریده و مستیم
تا بار گشودیم بسر منزل توحید
از شرک رهیدیم و ز هر وسوسه رستیم
با ما سخن از غیر مگوئید که جز دوست
هر رشته که دام دل ما بود گسستیم
ما بت شکنانیم که در معبد عالم
کس را به جز از خالق هستی نپرستیم
با خصم بگو این همه گستاخ نتازد
ما پشت بسی فتنه بسر پنجه شکستیم
آن شیر دلانیم که در عرصهء ناورد
با مرگ چو ارباب صفا دست به دستیم
صد بار گر افتیم برآئیم دگر بار
رنگی نپذیریم همینیم که هستیم
استاد محمود شاهرخی