افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

باز محرم شد

باز محرم شد و کرب و بلایی دگر

باز به پا شد عزا ، نی و نوایی دگر

باز بزد کاروان خیمه به دشت فغان

گریه افلاکیان حال و هوایی دگر

باز غمی جانگداز بر دل من زد شرر

در همه عالم کنون باز عزایی دگر

بیم که قوم پلید ، جامه به یغما برند

بر تن مولای ما کهنه ردایی دگر

قاسم داماد را حجله شادی چه شد ؟

کاکل اکبر به خون باز حنایی دگر

باز ببرده عطش ، طاقت اطفال را

مشک به دندان گرفت باز سقایی دگر

کیست که یاری کند سرور آزادگان

خون شهیدان ما رمز بقایی دگر

دید چوتنهایی و بی کسی شاه دین

اصغر شش ماهه و تیر رهایی دگر

کرده طلوع آفتاب بر سر هر نیزه ای

باز به هامون گرفت خون خدایی دگر

جانب یاران بگو ماه شهیدان رسید

بهر دل دردمند باز شفایی دگر

مرقد شش گوشه اش کعبه آمال ما

بهر طواف حرم ، سعی و صفایی دگر ....

حسین دشتی

نظرات 1 + ارسال نظر
راوی پنج‌شنبه 26 آذر 1388 ساعت 11:10 http://ravi-rahnama.blogsky.com

سلام.
چه با کنایه حرف می زنی دوست عزیز
آره شعرهای من هم شعر نیست.....ترانه ست....
ولی با همینا حال می کنم.
چون از دل بر میاد امیدوارم بر دل بشینه
بازم به دیدنم بیا
بی اجازه تون لینکتون کردم.
اگه قابل می دونید لینک بفرمایید جناب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد