صد چشمه وفا اندر
مشک تهی یار است
صد ابر نباریده
در دیدهء خونبار است
شمشاد قدش هر چند
خم گشته ز بار غم
به ابروش نیارد خم
که او معدن ابثار است
سقایی که امید
صد قافلهء دل بود
رو سوی خیام نآورد
گویی که گنهکار است
مهتاب رخش رشک
صد کوکب و انجم بود
افسوس که ماه ما
با چهرهء خونبار است
خورشید دو چشمانش
پنهان به کسوف تیر
رفته است به مهمانی
در معرکهء شمشیر
ح.د
سلام.از لطفت سپاس.وبلاگ پرمحتوایی داری.موفق و سبز و ایرانی باشی.در پناه خدای نازو نوازش.