آب و آسمان و اشک
گریه بر کویر مشک
باد می وزد به دشت
سرو قامتی شکست
واژگونه شد علم
دست بخششی قلم
آفتاب می ببین
مه فتاده بر زمین
لاله ای کنار رود
بر زمین چه سان غنود
فضل را بود پدر
عدل را بود پسر
ضد غم تبسمش
کوه شکسته از غمش
لافتی چو شیر حق
گر گرفته چون شفق
آه از آندمی که تیر
کرده آسمان چو قیر
لست ادری چون شده
ز اسب سرنگون شده
عشق آمد و نشست
پشت آسمان شکست
بر دلش شرار غم
غصه ، ماتم و الم
اسم اعظمش ، حسین
بر لبش به نشاتین
سیدی ، روحی فداک
یا اخی ادرک اخاک
ح.د