دور از خیال همه ، در خیالمی
با من بگو که همان سیب کالمی
تو روزنی غزل نور بر دلی
داری جواب ؟ راه گشای سوُالمی
ای عشق ، گرچه مرا زنده میکنی
خود حق بده که اکثر شبها وبالمی
آهی و ماهتاب به ظلمت سرای من
ماهی ولی نزاری و هر شب هلالمی
مدلول بی جهت ، تو برای دلیلمی
دل برده ای و غایت ناز و دلالمی
شاید که این من ظلمت سرشت را
ضالی ز ضالینی و دام ظلالمی
هر چند من هنوز ندانم که کیستی
اما بدان که باعث شعری و حالمی
کی میشود که داد برآرم بر آفتاب
که ای مهربانترین تو خیال محالمی
آخر تو کیستی ؟ به جنونم کشانده ای
بهر سرودن غزل تر ، مجالمی
صد سیب سرخ رسیده برای تو
تنها بگو که برای همیشه که مالمی
حسن دشتی ( مجنون الشعراء )
سلام بزرگوار
قلمت جاوید و پرکار
مرسی استاد
این شعر سروده داداشم حسن هستش
پاینده باشید