افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

ناشناس

ناشناسم به دیده تو

ناسپاسی به سینه من

ای غریبه بگو نامت چیست ؟

در نگاهم تویی چو اهریمن

آه ! بنگر چه روز افتادم

نام فرخنده اهرمن خواندم

بسکه در خلوت خودم تنها

چشم بر راه رفتنش ماندم

راه بی بازگشت رفتن تو

دست بر دامنت رسانده رقیب

باز هم قصه دروغ و فریب

باز ممنوعه درخت و میوه سیب

یادگاری ز تو مانده به جای

نام تو حک شده به عمق وجود

سالها رفته است و یاد تو هست

مسئله این است ، بود و نبود

پر زدن در فضای مبهم عشق

کار هر بی سرو پایی نیست

تا به کی انتظار آمدنت ؟

عاشقان را مگر خدایی نیست ؟

آسمان دو دیده بارانی

زلف امواج دل پریشانی

راز ناگفته ای به دل دارم

دوستت دارم و نمیدانی

در بیابان به شوق روی توام

گر قدم میزنم ز طعنه چه باک

دلخور از طعنه ها نگردم از آنک

جام می هست و هم سایه تاک

هیس ! ای خاطرات مبهم و دور

مشکنید این سکوت و تنهاییم

گر چه یک وعده اش وفا نکند

باز چشم انتظار فرداییم.......

ح.دشتی

نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 01:01 http://deleasemooni.blogsky.com

very nice

مرسی ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد