عاریت گرفه اند روح خسته ی مرا
تازیانه می زنند این اسیر بسته را
با من از چه رو چنین ، با تو از چه رو چنان
سنگ می زنند عجب ، مرغ پر شکسته را
درد هدیه می دهند در دیار خستگان
سایه ای ز دود غم این همه نشسته را
ای عجب چو خواستم بشکنم سکوت شب
بانگ هیس اشاره کرد این صدای خسته را
لب اگر چه بسته اید بال ما شکسته اید
منتظر نشسته اید قامت شکسته را
شمع جان ما خموش گر شود چه غصه ای
چون صبا بیاورد روز نو خجسته را ....
ح.د
سلام و عرض ادب دارم و احترام محضر شما بزرگوار و نیک اندیش
با (آغاز) به روزم
خوشحال میشوم حضور گرم و نقد ارزشمند شما را نیز داشته باشم
*********
(ناچار-طنز)
من و ضلع چهارم مثلثت
با عطر یاسی بهارم باش
پائیزش نکن
*********
http://kashkoolraeesi.mihanblog.com
ارادتمند رئیسی گرگانی