میخانه را ساقی اگر باشد ، غمی نیست
زخم دلم را غیر ساقی مرهمی نیست
ساقی ننوشاند میم باکی نداریم
سقای لب تشنه ولی درد کمی نیست
آه از غریبی خم و هم می پرستان
جز اشک دیده بر رخ ما شبنمی نیست
قصد قرابت کن اگر جامی بنوشی
در کعبه هم جز اشک هاجر زمزمی نیست
جام وجودم از تولای تو لبریز
از عشق تو شادیم و دیگر ماتمی نیست
آتش به جان داریم و کعبه مقصد ماست
جز حب اهل الله ما را پرچمی نیست
حمد و سپاست ایزدا میخانه باقی است
جز یاد تو بر زخم دلها مرهمی نیست ...
ح.د
سلام دوست عزیز.اشعارتان زیبا و گیراست.
به ما هم سری بزنید.موفق باشید