افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

تصور کن


تصور کن که دلها خالی از کینه است


زلال و بی ریا و همچو آئینه است


تصور کن که نفرت رفته از دلها


جهان آرام چونان صبح آدینه است


اسارت واژه ای متروک می گردید


اگر دلها به ساز دوستی ها کوک میگردید


دلم را زیر باران بر


بیاور صحنه ای دیگر


که من دیگر نمی خواهم


تبر


سرنیزه


و


خنجر .....


ح.د


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد