چنان غم بر دل من لشکر آورد
گهی از باختر ، گه خاور آورد
زمانه آنچنان در رنجم افکند
چنان ملجم به فرق حیدر آورد.
حسین دشتی
**
متن بالا رو واسه داداشم حسن مسج کردم در جواب سرودند :
**
برادر مهر تو در سینه ی من
به یاد توست هر آدینه ی من
ز رنج دوریت زنگار بسته
دل آیینه ی بی کینه ی من .
حسن دشتی
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است
*
ابتدا داداش این دوبیتی مولوی رو مسج کرد
که در جواب ایشون سرودم
چنان غم بر دل من لشکر آورد ....
کا دمت گرم
کی میشه با رفقا بریم سفر هندوستان
مهربانیتان را سپاس