افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

حادثه

مپسند ز عشق تو ای یار پریشان گردم

از جفای تو و از حادثه ویران گردم


نوش دارویی و من سخت به تو محتاجم

همچو سهراب یل از لشکر توران گردم


تا بیایی برود فصل زمستان یکسر

با تو ای خوب ترین سبز و بهاران گردم


صبر گفتند که نیکو بود اما چه عجب

ترسم آنست اسیر غم و خسران گردم


راز عشق تو شکایت به خدا خواهم برد

بغض رخصت بدهد دیده ی باران گردم


شمع عمرم همه بگذشت به ناکامی ها

در ره عشق تو ایکاش که قربان گردم


ره به کوی تو نبرده است بجز باد صبا

مدد از میکده و جانب پیران گردم


فاش اگر قصه رسوایی ما باکی نیست

خواستم خاک ره خسرو خوبان گردم


یاد تو خواب ربوده است ز چشمم هر شب

گر زیادم ببری نقطه ی پایان گردم .


ح.د


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد