آیا نسیمی می وزد از کوی دلدارم
تا لحظه ای بر شانه هایش دست بگذارم
حتی اگر باد صبا از کوی او نگذشت
هیهات از عاشق شدن من دست بردارم
تسلیم ! این واژه بسی گنگ است و نامفهوم
امید آنکه با تو گویم ... دوستت دارم
رندانه بردی دل ز ما ای شاخ شمشادم
هرگز مبادا ، دل به غیر یار بسپارم
اسمت تجلی همه زیبایی و خوبی
تو نیک کرداری و من هم راست گفتارم
مهرت چنان پرتو فشان گردیده در افلاک
روشن شده از عشق تو ای مه ، شب تارم .
ح.د