افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

جوانه

نیست جز آنکه جوانه زده عشقت به دلم

بر در پیر مغان راه به ظلمت نبرم

در دلم جنگلی از عشق به پا خواهد شد

گر فلک دست دهد باز به پیرانه سرم

از تو و یاد تو یک لحظه رها نتوانم

عشق ! میراث رسیده است مرا از پدرم

رفتن و آمدن از عشق سخن ها گفتن

خوش حدیثی است دلارام به وقت سحرم

سایه تاک کنون بر سر ما گسترده است

صوفیان را به در میکده ها راهبرم

تا در عالم سخن از عشق بپا خواهد بود

گوش افلاک پر از زمزمه های قمرم

مهربانوی من اینجاست خدایا مپسند

ز فراقش بچکد اشک ز چشمان ترم

یا ر را غرق تمناست خدایا ، دشتی

گر به وصلش نرسم ، خار و خس بی ثمرم .

ح.د

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد