اربعینی بود و جابر از حجاز
رو به سوی مرقد مولا نمود
بر سر و سینه زنان ، لبیک گو
بر مزار حضرتش ، غوغا نمود
آمدم ای شاه خوبان ، السلام
آمدم ای ماه تابان ، السلام
صد سلام شاه شهیدان ، صد سلام
کشته تشنه در بیابان ، السلام
زینب آمد کربلا از سوی شام
سر زده صبح سپید از بعد شام
کاروان آمد همه نوحه کنان
برده منزلها ، هم آبروی شام
بر مزار پاک سقای شهید
گوییا در صور ، اسرافل دمید
گوییا محشر به پا شد آن زمان
آندمی که کاروان آنجا رسید
شاه آنجا خفته ، هم فرزند او
اکبر و هم اصغر دلبند او
هم شهیدان به خون غلطان او
جملگی رفته به یک لبخند او
یا حسین ، دست مرا هم گیر ، تا
بار دیگر آیمت کرب و بلا
بر سرای ملک تو فانی شوم
جز حسین ، چیزی نمی خواهم ، خدا
ح.د