سرد است هوا ، کمی بغل میخواهم !
از خرمگسان دهر ، عسل می خواهم !
یاران به برم چو ابر سرگردانند
رفتند ولی به یاد من میمانند
دریا دریا ، دلم هوایت کرده است
هجران تو ،وه! چه بر سرم آورده است
جمهوری عشق را بنا خواهم کرد
وآن وعده که داده ام ، وفا خواهم کرد
امنیت ما به بوسه ای در خطر است
در گوشه ی روح من غمت مستتر است
سرو قد تو نشان آزادگی است
پاییز شد و موسم دلدادگی است
میخانه دوباره پر ز می خواهد شد
در گوش زمانه ، چنگ و نی خواهد شد
قربان وفای ساقی مه رویم
تا شام ابد ز وصف او می گویم
افسانه شویم و پر کشیم از این خاک
در سایه سرو و لب جو ی و خم تاک
تا زمزمه های قدسیان گوش کنیم
وآن غصه صد ساله فراموش کنیم
لب چون بنهیم بر لب جام شراب
آزاد ز آشوب و غم دیر خراب
شرحی نتوان گفت به آن حسرت و درد
تبعید شدیم و با من ابلیس چه کرد
وقتی که یکی دانه گندم خوردیم
ای وای چراحضرت هو آزردیم?
هجران رخ دوست ، پر از دردم کرد
واین عالم دیوانه مرا آدم کرد
راه من و عشق تا ابد یکسان شد
چون خلوت دوست ، قسمت انسان شد
برخیز و بگو :هو ، که هم او منتظر است
چون مادر مهربان که چشمش به در است
همسایه آسمان شدن ، آسان است
چون بار امانت به دل انسان است
جایی که مرا به گریه ، می وادارند
سرسبز نهال خنده می آزارند
تبریک !!! تمام گشت چون قصه ی عمر
دیگر نخوریم حسرت و غصه ی عمر
حسین دشتی