افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

لشکر غم

لشکر کشید غم ، که مرا سرنگون کند

از اوج آسمان.... و به دنیا زبون کند

عمر مرا به حصر و به زندان ، تبه کند

روز مرا چو شام غریبان ، سیه کند

ناکرده معصیت ، ببرد آبروی من

چون شوکران بیاورد او در سبوی من

تازه کند داغ دلم را دوباره او

پرپر کند غنچه گلم را دوباره او

با عیش و نوش و طربم دشمنی کند

بر خرمن دل ، آتش و اهریمنی کند

همراه  چرا با دل زارم شدی ? ستم!!

دیگر بس است ، با خرد و عشق همرهم

مرگ از تو قطره قطره میچکد ای ابر رو سیه

چون داعشی که به تاراج برد ، خاک سوریه

جنگ من و تو ، هیچ به پایان نمی رسد

قحطی حریف قطره ی باران نمی شود

یاران من چو همدل و هم داستان شوند

با خنده ای رو به سوی آسمان شوند

بر من دگر ای غصه ، هیچ رو مکن

با غم  تا ابد هرگزم روبرو مکن .

حسین دشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد