افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

روباه پیر

مرد آن باشد که جنگد روبرو

نی چو خانمها رود زیر پتو

جراتی داری بیا با ما بجنگ

داور ما نیست دیگر جز تفنگ

یار ما دیگر نباشد جز سلاح

خون دشمن ریختن باشد مباح

بر منافق بانگ اکبر می زنم

تیغ بر کف همچو حیدر می زنم

خربزه خوردی ، پی لرزش نشین

سهم تو دیگر نباشد انگبین

راه ما باشد جدا از ناکسان

بر سرت پتک است و گرز است و سنان

های و هوی تو فروبنشست و رفت

من تبر هستم ، تو خشکیده درخت

از منافق سخت بیزارم بدان

در گلوی دشمنان خارم بدان

حسرتی بر قلب تو خواهم نهاد

منتظر تا آیدم حکم جهاد

من ز نسل کوروش نیکو سرشت

آنکه خاک پای او رشک بهشت

قاهرم بر دشمنان پست و دون

دوستان را بر سعادت رهنون

سرکشم چون رعد و برق و تندباد

جز مجاهد کیستی خیر العباد

گر به میدان بینمت روباه پیر

آنچنان سازم تورا خرد و خمیر

پیشکش از جانبم جز تیر نیست

بهرنابودی تو تاخیر نیست .

حسین دشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد