می نگرم به خود چسان
پیر و خراب و خسته ام
چو آیینه روز و شبان
به سنگ غم شکسته ام
برفته چون جوانی ام
غرور آسمانی ام
قسم پس از تو نازنین
دل به کسی نبسته ام
به خانه ها که محبسند
طراوتی نمانده است
به مردگانم آشنا
ز زندگان گسسته ام
به انتظار معجزه
بیایی ای بهار من
که تا ابد عزیز من
به پای تو نشسته ام
من آن شکسته زورقم
به موج دیدگان تو
که گر بمیرم ای خدا
ز دردها ، ز رنجها ، ز غصه ها
برسته ام ، برسته ام ،برسته ام
حسین دشتی