افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

آس غم تو

جز ذکر و دعای تو به لب هیچ ندارم

برده است چه آسان غم تو صبر و قرارم

آس غم تو ، شاه دلم را ببریده است

دل باخته ام ، در پی تکرار قمارم

ننگ است که من عاشق روی تو نباشم

ای ماه شب چهارده بازآ به کنارم

ما را زچه رو میکشی هر دم تو هزاران

از آب حیات لب خود کن تو نثارم

سر در قدمت گر که نهم هیچ نباشد

جان را بدهم مفت به سودای نگارم

اسم تو که حک کرده خدا بر دل دشتی

دیوانه تر از لیلی و مجنون بشمارم

رنج است وتعب روز و شبم زهجر تو ای یار

مرهم بنه با خنده ی خود بر دل زارم

افسوس به غربت شده ام عاشق رویت

ای کاش روم با تو به شهر و به دیارم .

حسین دشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد