عشق آمد از کدامین ره ؟ نمی دانم
تا کجا با من شود همره ؟ نمی دانم
شاهدا ! مستم چنان کردی
فرق بین جام از خمره نمی دانم
*
قربتی خواهم به چشمانت
یک وجب جا از دل و جانت
چون تو را روزی به کف آرم
گم شوم در پیچ زلفانت
*
مهربانا از چه رو ، یادت
بر دل زار من افتاده است
گوییا دل همچو میخانه است
گوییا یاد تو چون باده است
*
نازنینا ، ناز کمتر کن
ما به دام تو بیفتادیم
وصل شیرین تو نزدیک است
شاه خسرو ، نی چو فرهادیم
*
کاش می آمد که برخیزم
چون نسیم از دشت بگریزم
شعرهایم را به وصف تو
بر سر هستی بیاویزم
*
تیرماه است و من از خرداد
دل به مهر تو بدادستم
سر به راه عشق باید داد
من خود این نکته بدانستم
*
آی فریاد و شرر دارم
در دل خود صد گهر دارم
از میان حکمت و دانش
عشق ورزی را هنر دارم
*
روزگار وصل در راه است ؟
یا که بیژن در دل چاه است ؟
از نشان من اگر پرسی ؟
آن کسی که بر تو دلخواه است
*
از تو من چون مولوی گویم
در رهت صد مثنوی گویم
نازنین گفتم حدیث دل
عشق آمد ، یا علی گویم .
حسین دشتی