افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

حدیث دل

عشق آمد از کدامین ره ؟ نمی دانم

تا کجا با من شود همره  ؟ نمی دانم

شاهدا  ! مستم چنان کردی

فرق بین جام از خمره نمی دانم

*

قربتی خواهم به چشمانت

یک وجب جا از دل و جانت

چون تو را روزی به کف آرم

گم شوم در پیچ زلفانت

*

مهربانا از چه رو ، یادت

بر دل زار من افتاده است

گوییا دل همچو میخانه است

گوییا یاد تو چون باده است

*

نازنینا ، ناز کمتر کن

ما به دام تو بیفتادیم

وصل شیرین تو نزدیک است

شاه خسرو ، نی چو فرهادیم

*

کاش می آمد که برخیزم

چون نسیم از دشت بگریزم

شعرهایم را به وصف تو

بر سر هستی بیاویزم

*

تیرماه است و من از خرداد

دل به مهر تو بدادستم

سر به راه عشق باید داد

من خود این نکته بدانستم

*

آی فریاد و شرر دارم

در دل خود صد گهر دارم

از میان حکمت و دانش

عشق ورزی را هنر دارم

*

روزگار وصل در راه است ؟

یا که بیژن در دل چاه است ؟

از نشان من اگر پرسی ؟

آن کسی که بر تو دلخواه است

*

از تو من چون مولوی گویم

در رهت صد مثنوی گویم

نازنین گفتم حدیث دل

عشق آمد ، یا علی گویم .

حسین دشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد