افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

چرا با من ؟

چرا با من ! چرا با من ! چرا با من !

تو قهری ؟؟؟

منم از روستایی دور ، و تو 

از ناف شهری

من از آن بندری که صادراتش 

عشق و شور است

تو آن مرکز نشینی

که از دل من

دور دور است

تو را با من چه می شد 

گر کتابی می گشودیم

ز حافظ یا ز مولانا

کلامی می ربودیم

ز خیام و ز فردوسی و عطار

ز سعدی میشدیم از عشق سرشار .

حسین دشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد