افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

اسیران بلا

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم

کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

برما نظری کن که درین شهر غریبیم

بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم

زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم

وجدی نه که بر گرد خرابات برآییم

نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم

اینجا نه و آنجا نه ، چه قومیم و کجاییم ؟

حلاج وشانیم که از دار نترسیم

مجنون صفتانیم که در عشق خداییم

ترسیدم ما چونکه هم از بیم بلا بود

اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم

ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست

گر سر برود سر تو با کس نگشاییم

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است

بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز

رحم آر که ما سوخته ی داغ خداییم .

حضرت مولانا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد