-
شهریور
سهشنبه 7 شهریور 1402 18:10
مگر شهریور از فصل بهار است ؟ که سبزه بردمید و گل به بار است به برگ هفتمش بنوشته با زر به دنیا نام نیکت پایدار است تمام لحظه ها بوی تو دارند تویی که مه ز رویت شرمسار است مرا نوروز دیگر باشد این روز به سینه عشق پاکت یادگار است دلم اما پی هجرانت ای جان به دیدار شما امیدوار است . حسین دشتی
-
سایه روح
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:40
سایه ی روح من افتاد به دیوار سکوت عشق بر قلب من خسته بجز غم نفزود آیینه خواست که راز دل من فاش کند دهر سنگی بزدش ، ناله من کس نشنود . حسین دشتی
-
آیین دل
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:36
سبو از اشک چشمانم لبالب شد جهان از ماتم و غصه چونان شب شد امان از داغ گلها بر تن صحرا دلم را عشق تو ، آیین و مذهب شد . حسین دشتی
-
اشک
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:33
ای اشک ببار ، غم فراوان شده است وی ابر دو دیده ، وقت باران شده است امشب دل من ، ندارد آرام و قرار بنشسته به سوگ شهریاران شده است . حسین دشتی
-
نشان عشق
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:29
یک مرد نشان عشق و ایمان می داد از بهر هدایت بشر ، جان می داد صحرای ستم بود و کویر بیداد با خون خودش ، نوید باران می داد . حسین دشتی
-
شبنم
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:26
شبنمی نیست که بر خشک لب رود نهم برگ زخمی گلم را ، به چه بهبود دهم ؟ آب بستند به ما ، قوم دغل کار آخر این شکایت همه با مهدی موعود دهم . حسین دشتی
-
حضرت عشق
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:23
ای حضرت عشق بس که زیبا گشتی در دیده ی من دوباره پیدا گشتی با این دل وامانده خود خواهم گفت عاشق شدی و همیشه تنها گشتی . حسین دشتی
-
ایثار
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:19
اسرار ازل را چو تو دانا بودی بر معجزه و غیب توانا بودی ای عشق به افلاک تو جان بخشیدی ایثار و گذشت را تو معنا بودی . حسین دشتی
-
ساقی ماتم
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:17
ساقی ماتم بگردان جام را شرح نی از مکه گو تا شام را بر دل من آتشی از نو بزن بازگو با ما غم ایام را . حسین دشتی
-
سفیر عشق
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:14
مریدانت چرا ساکت نشستند سفیر عشق را دندان شکستند لسان الحق فراز کاخ فرمود مرا این کوفیان پیمان شکستند . حسین دشتی
-
کوی یار
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:12
قسمت ما از ازل عشق تو بود آسمان بارید بی گفت و شنود ساربان ! ما را رسان بر کوی یار مهر او تابید و غم آمد وجود . حسین دشتی
-
تسلای دل
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:10
اشکتان یاران تسلای دل است کوثر از کردار پاکان حاصل است بر دلم بنوشته تک تک نامتان رحمت الحق عاشقان را شامل است. حسین دشتی
-
آموزگار عشق
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:07
عشق را حقا" تویی آموزگار برده از ما غصه ات صبر و قرار آرزوی با تو بودن داشت دل سرورم ، ما را ز عشاقت شمار . حسین دشتی
-
دیوار زمان
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:04
دیوار زمان اگر چه بین من و توست دیوانه ی تو شدم من از روز نخست ای کاش مرا به خیمه ات راهی بود جز با تو غمم به کس نمی خواهم گفت. حسین دشتی
-
می عطش
یکشنبه 29 مرداد 1402 17:01
ما را ز می عطش چو سیراب کنند دریای وفا ز گریه بی تاب کنند عشاق من آیند و ز داغ دل ما بر سینه زنند و دیده پر آب کنند. حسین دشتی
-
ماه محرم
یکشنبه 29 مرداد 1402 16:58
مرگ بادا دلکم را اگر عاشق نشود حس و حالی است که جز ماه محرم نشود ریشه دارد غم او در همه اجزای جهان مسجد تربت او در همه عالم نشود. حسین دشتی
-
بر تربت ما
چهارشنبه 17 خرداد 1402 16:29
بر تربت ما چو بگذری اشک مریز با چرخش گردون نتوان کرد ستیز بآغوش اجل بخفته بس یار عزیز پیش از من و تو هزار و بعد از ما نیز . حسین دشتی
-
امیر دل
چهارشنبه 17 خرداد 1402 16:26
سحرگاهان به یاد رویت افتم اگر بختم زند گیسویت افتم روان نبود عزیزم این جدایی امیر دل تویی بر سویت افتم . حسین دشتی
-
آیه های یاس
چهارشنبه 17 خرداد 1402 16:24
زندگی را گفته بودند پر بهاست هدیه ای از دست پر مهر خداست رنج و درد و خشم و بیماری و غم آیه های یاس و طوفان بلاست . حسین دشتی
-
آموزگار
یکشنبه 14 خرداد 1402 19:20
آموزگارم ز جهان وای چون گذشت بر صفحه کتاب دلم رد خون گذشت در هفتمین روز ز خرداد غمگسار ماتم دمید و شمس جفا لاله گون گذشت . ( در سوگ استاد شادروان حاج مصطفی زاهدی پور ) حسین دشتی
-
سکوت
یکشنبه 14 خرداد 1402 19:16
خوابند همه که هیچ بیداری نیست یاریم ولی به دهر دلداری نیست هم صحبت ما نیست بجز داد سکوت بر کشور دل امیر و سرداری نیست . حسین دشتی
-
آواره
یکشنبه 14 خرداد 1402 19:13
ساقی ای کاش مرا جام دمادم بدهی از خم میکده ها ، خمس و زکاتم بدهی رحم کن بر من آواره ایا ساقی دهر که نشاید دگرم سیب چو آدم بدهی ! حسین دشتی
-
دیوانه
یکشنبه 14 خرداد 1402 19:11
حال و احوال مرا از ساقی میخانه پرس مسکن و ماوای ما را از خم و پیمانه پرس یاری از فرزانه ؟ گفتا صبر تا شورا کنیم داد از عقل و خرد ، حال من از دیوانه پرس ! حسین دشتی
-
پیشواز
یکشنبه 14 خرداد 1402 19:08
مرگ است به پیشواز ما می آید در دیده ی ما چه آشنا می آید نی از غرض و نی از خطا می آید پیکی است که از سوی خدا می آید . حسین دشتی
-
محفل غفلت
یکشنبه 14 خرداد 1402 19:05
ما مشتری محفل غفلت بودیم بر جنگل آتش زده علت بودیم کشتیم سپیده را به هنگام سحر هرچند پی صلح و عدالت بودیم . حسین دشتی
-
انجمن
یکشنبه 14 خرداد 1402 19:02
نی باده ی گلرنگ بشد حاصل ما نی صحبت دلدار بشد شامل ما در انجمنی که پرتو اش جلوه گر است غافل دل اویست ز غافل دل ما ! حسین دشتی
-
حقیقت
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:58
یک چیز فقط حقیقت ، آن هم مرگ است ناز نفسش ، بازدم و دم ، مرگ است استاده به انتظارم از روز نخست هر بیش و زیاد و اندک و کم ، مرگ است . حسین دشتی
-
انوشیروان دادگر
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:51
نوشینه روان به خواب من آمد دوش ز اوضاع جهان بدی حزین و مدهوش پرسیدمش ای شها ، مرا پندی ده فرمود : پسر ! به عدل و در داد بکوش ! حسین دشتی
-
راه
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:47
راهی است جهان که آخرش نیستی است مرگ است و فنا ،دلیل هر چیستی است دل بسته مشو چو راحت جان طلبی باید گذری ! نه فرصت ایستی است . حسین دشتی
-
بورس
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:43
گر بورس روی ، صبر فراوان باید لغز عدو و طعنه یاران باید در قعر کویر امید باران باید مجنون چو شدی سوی بیابان باید . حسین دشتی