-
آرزو
جمعه 1 بهمن 1400 21:53
خواهم شبی جویم تو را و آن راز دل گویم تو را در بوستان زندگی چون شاخه گل بویم تو را ... حسین دشتی
-
دیدار
دوشنبه 27 دی 1400 22:22
سحر گاهی به خوابم یارم آمد تو گویی بر دلم خورشید سر زد اگر هر شب به دیدارم بیاید بخواهم خفت تا صبح قیامت ! حسین دشتی
-
ژان والژان
جمعه 24 دی 1400 21:01
این منم ژان وال ترین ژانوال ها پای در بند و شکسته بالها روزی از شهرم برفتم بی هدف گم شدم من در غبار سالها ... حسن دشتی
-
دعا
جمعه 24 دی 1400 20:53
دلت را پر ز عشق و مهر خواهم تو را عاشق ترین شهر خواهم رقیبت گر که صد لشکر بیارد به کام دشمنانت زهر خواهم . حسین دشتی
-
هنر
جمعه 17 دی 1400 23:08
هنر می جوشد از دستانت ، احسنت ! ادب می بارد از چشمانت ، احسنت ! جمال دل ربای تو ، مرا کشت دلم افتاده در زندانت ، احسنت ! حسین دشتی
-
مظلومه
یکشنبه 12 دی 1400 21:37
مظلومه مادر پهلو شکسته ام در کوچه ی غریب مدینه نشسته ام سنگی بزد به جام دل نو یتیم دهر ای زندگی ! از ضربان تو خسته ام . حسین دشتی
-
لحظه ها
یکشنبه 12 دی 1400 21:32
تمام لحظه های عمرم ای دوست به یاد تو گذشت و وه چه نیکوست دریغا کاش میدانستی آنکه : به دیدار رخت دل در تکاپوست . حسین دشتی
-
مشک همت
پنجشنبه 9 دی 1400 00:45
مشک همت را به دوش افکند و رفت صورت ماهش پر از لبخند و رفت ظهر بود و العطش در خیمه گاه چشم بر راه علی بودند و رفت با رفیق خویش در دشت جنون راه صد ساله بپیمودند و رفت روز سرد نهم دیماه شصت بر زمستان سخت شوریدند و رفت چشمه ساری بود در وادی عشق مهر و ماه آنجا بتابیدند و رفت باز می گشتند و در کف جویبار زیر لب ذکر و دعا چون...
-
چگونه ؟
جمعه 3 دی 1400 20:48
چگونه گویمت راز نهان را ؟ چگونه با تو سازم آشیان را ؟ ز عشق ما پس از صد قرن دیگر هزاران قصه باشد راویان را . حسین دشتی
-
پاییز
چهارشنبه 7 مهر 1400 20:53
چه پاییز غم انگیزی فلک با ما چه بستیزی جوانانی چو برگ گل خزان آغاز خون ریزی ! حسین دشتی
-
خورشید
جمعه 26 شهریور 1400 18:02
روزی آیی به برم ، ای مه خورشید نشان که نمانده اثری ز عاشق بی نام و نشان تا به دیلم رسی و تربت ما را جویی باغ گل بینی و خورشید هم آنجاست نهان . حسین دشتی
-
صبح دگر
جمعه 26 شهریور 1400 17:52
صبحی دگر آمد ، به دل اندیشه ی توست مرغ دلکم همیشه در بیشه ی توست ما ریشه به خاک عشقبازی داریم افسوس که بر ساقه ما ، تیشه ی توست . حسین دشتی
-
صبح
سهشنبه 23 شهریور 1400 22:32
به نام دلبرم صبحم شد آغاز بپیچیده همه پژواک آواز خداوندا پر و بالم بده ، تا به سوی کوی او آیم به پرواز . حسین دشتی
-
حسود
جمعه 19 شهریور 1400 17:59
آن شخص حسودی که بد ما گفته است وز فتنه او خاطر تو آشفته است باید که بداند عشق تو در دل ماست هر چند همیشه بخت عاشق خفته است . حسین دشتی
-
کاش
جمعه 19 شهریور 1400 17:34
کاش می دانستم ای یار عزیز ذره ای با ما سر یاریت هست سهم ما از این همه دلدادگی صبح وصل توست یا شام شکست ؟ حسین دشتی
-
جهان
جمعه 12 شهریور 1400 23:50
جهان بی مادرم خالی و تنگ است تمام شعرها بی او جفنگ است خدای مهربانی رفته از دست بدون عشق دلها همچو سنگ است . حسین دشتی
-
خوشا
چهارشنبه 10 شهریور 1400 23:26
خوشا آنان که سوی یار رفتند سبک بار از پی دلدار رفتند ز این دنیای فانی پر کشیدند به سوی عالم اسرار رفتند . حسین دشتی
-
مهمان
چهارشنبه 10 شهریور 1400 23:14
چه مهمان ها که داری یا رب امشب عزیز و مه نگاری داری امشب چه خوش آن کس که مهمان تو باشد به عیش و میگساری یا رب امشب ! حسین د شتی
-
فریاد
چهارشنبه 10 شهریور 1400 23:00
تو را فریاد می زد جسم و جانم تو را ای نازنین ای مهربانم به فریاد دل زارم برس که ببرده دوریت صبر و امانم . حسین دشتی
-
مرهم
چهارشنبه 10 شهریور 1400 00:00
شنیدستم به سوگ افتاده یارم خزانی گشته قلب نوبهارم به اشک دیده ام مرهم بسازم که از غصه درآید غمگسارم . حسین دشتی
-
شمع
دوشنبه 8 شهریور 1400 23:12
شمع مادر شد خموش ای وای من تیره شد چون شب همه دنیای من همچو خورشید است یاد مادرم روشنی بخش ره فردای من . حسین دشتی
-
ماه
دوشنبه 8 شهریور 1400 22:44
عشق تو از پا درآورده مرا رحم کن بر این غریب ای دلبرا تا به کی جور و جفا ای نازنین از پس ابر آخر ای ماهم درآ حسین دشتی
-
روز هفتم
شنبه 6 شهریور 1400 23:33
به روز هفتم از ماه ششم بود که در گلشن ، گل ما ره بپیمود به تابستان ، بهارانی دگر شد بدونش مهر و ماه انگار گم بود . حسین دشتی
-
شب میلاد
شنبه 6 شهریور 1400 23:25
شب میلاد تو بوده است ،تبریک جهان با تو چه آسوده است، تبریک برایت کنج دل جشنی گرفتم دلم بی تو چه فرسوده است ! تبریک حسین دشتی
-
مصحف
جمعه 29 مرداد 1400 23:55
ای برگهای مصحف تو زیر سم ها گلبرگ تن پرپر شد از شمشیر سم ها شاهنشه آزادگان ، پور پیمبر در خاک و خون افتاده با زنجیر سم ها حسین دشتی
-
آتش
پنجشنبه 14 مرداد 1400 22:12
خواستم از عشق تو گویم ، لبم آتش گرفت غم به روی غم شدستی و دلم آتش گرفت چیست سهم ما بجز هجر و غم و آزرده گی عقل و روح و جسم و جانم ، بیش و کم آتش گرفت . حسین دشتی
-
زانوی غم
پنجشنبه 31 تیر 1400 23:18
سر به زانوی غمت بگذاشتم پرچم غصه به دل افراشتم بذر محنت را عمو جان بعد تو با چه حالی در دل خود کاشتم حسین دشتی
-
سوگواره
پنجشنبه 31 تیر 1400 23:16
عموی مهربانم رفت از دست به یاران سفر کرده بپیوست چنان آتش به جانم سوگ او زد دل زارم هزاران بار بشکست . حسین دشتی
-
دینا
شنبه 19 تیر 1400 22:24
نام تو دینا و دنیای منی دختر با مهر و زیبای منی ز عشق تو در سینه قلبم می تپد ماه و پروین و ثریای منی . حسین دشتی
-
برای مرحوم محمد بهشتی
چهارشنبه 16 تیر 1400 23:06
بهشت ارزانیت بادا محمد ز داغت داد و بی دادا محمد ز این زندان دنیا رستی اما به دل آتش بیفتادا محمد حسین دشتی