-
رد پا
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:41
آه از این دنیا ، حبابی بیش نیست زندگی ، رنج و عذابی بیش نیست کاروان عمر بگذشت و دریغ بر جهان جز رد پایی بیش نیست . حسین دشتی
-
بنزین
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:37
بنزین که چنین فت و فراوان گشته است گویا به زمین قطره باران گشته است از بس که فزون شده است کیفیت آن هر جا که روی سبز و بهاران گشته است !!! حسین دشتی
-
لا حول و لا قوه
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:34
لا حول و لا قوه الا بالله بر کعبه پناه می برم از زلف سیاه از ناوک چشم و غمزه و تیر نگاه وز آنکه تو را بگویمت : ماشالله ! حسین دشتی
-
تصمیم
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:31
تصمیم گرفتم که تو را دوست بدارم تصویر تو را قاب دل خود بگذارم بر گرد جهان خیمه زنم ، آه برآرم وز جمله عشاق تو ، خود را بشمارم . حسین دشتی
-
دل غافل
یکشنبه 14 خرداد 1402 18:28
چنان من بر تو عاشق گشته بودم به قلبم بذر مهرت کشته بودم ولی غافل دلم دانست روزی که امید خیالی هشته بودم . حسین دشتی
-
دشمن
یکشنبه 7 خرداد 1402 18:13
نامرد سیه روی و سیه خوی دغلکار جمعند به تو حقد و حسد ، کینه ی بسیار در گلشن ما ، آفت تو راه ندارد بوی عفنت باد برد چون خر مردار . حسین دشتی
-
شکرانه
یکشنبه 7 خرداد 1402 18:09
" یک روز تورا به دست خواهم آورد " هجران تو را شکست خواهم آورد من با تو مقیم میکده خواهم شد شکرانه آن گسست خواهم آورد . حسین دشتی
-
مرداب
یکشنبه 7 خرداد 1402 18:07
" آن خسته دلم ، حال پریشان دارم " وز خون جگر دیده ی جوشان دارم در دشت جنون ز پا فتادم ، افسوس مردابم و آرزوی طوفان دارم . حسین دشتی
-
تکلیف
یکشنبه 7 خرداد 1402 18:03
گیرم که زمان ، زمانه ی نامردی است گیرم که فضا ، یاس و غم و دلسردی است در گلشن طوفان زده ی پاییزی تکلیف من و تو نازنین ، همدردی است . حسین دشتی
-
دلتنگ
یکشنبه 7 خرداد 1402 17:59
نی منت دار را کشیدن دانم نی درد سکوت را شنیدن دانم در من غزل ناله ی غم شعله ور است دلتنگ توام با تو رسیدن دانم . حسین دشتی
-
دعای سحر
چهارشنبه 3 خرداد 1402 20:20
سحر بود و صبا بود و چو شبنم به برگ گل نشسته ، یاد همدم شنیدم عاشقی با گریه می گفت : - خدایا وصل یارم کن فراهم . حسین دشتی
-
دوست
چهارشنبه 3 خرداد 1402 20:15
درودی بی کران بر مهربان دوست نیاید وصف مهرش در بیان ، دوست عجب صبح دل انگیزی است امروز زمان یار و زمین یار و جهان دوست . حسین دشتی
-
چرا ؟
چهارشنبه 3 خرداد 1402 20:13
چرا در خواب ما ، پا می گذاری ؟ غمت را در دلم ، جا می گذاری رقیبان را مگر پیچانده ای که قدم بر قلب تنها می گذاری . حسین دشتی
-
عجول
چهارشنبه 3 خرداد 1402 20:10
یکی نامده از ره پی یار گشت چونان ثانی اثنین در غار گشت پی وصل دلدار بودی عجول گمانم که از خواب ، بیدار گشت . حسین دشتی
-
روز معلم
چهارشنبه 3 خرداد 1402 20:07
معلم جیب تو لبریز خالی است ولی گویند وضعت سخت عالی است ! جهان سرسبز چون فصل بهاران وطن اما همیشه خشکسالی است . حسین دشتی
-
مهربانو
شنبه 2 اردیبهشت 1402 17:17
مهربانو ! شادیت ، شادی ماست در نگاهم ، خنده هایت آشناست غنچه ای زیبا به گلشن چون شکفت هدیه ای از دست پر مهر خداست . حسین دشتی
-
دلبر مغرور
سهشنبه 6 دی 1401 21:08
بعد از هزاران سال در کهکشانی دور خواهم تو را دیدن ای دلبر مغرور * در کوکبی زیبا صد جای آن دریا خورشید آن تابان مهتاب آن پر نور * در سرزمینی که دارد دو صد برکه در باغ های آن سیب و به و انگور * سرچشمه های آن پاک است چون باران در نهرها جاری شهد و می و کافور * تنها من و دلدار وقت خوش دیدار شکرت خدایا که گشته بساطم جور *...
-
عذاب
دوشنبه 28 آذر 1401 21:38
عذاب عذاب عذاب عذاب عذاب عذاب عذاب معنای دگر زندگی : رنج و عذاب حسین دشتی
-
زلف یار
پنجشنبه 24 آذر 1401 21:12
به دست باد ، زلف یار دیدم ز سینه آهی از حسرت کشیدم رقیبا ! !! زلف یارم را رها کن چرا من از فلک خیری ندیدم . حسین دشتی
-
زندگی
چهارشنبه 16 آذر 1401 20:41
ای زنده گی دست از سرم بردار ! حسین دشتی
-
اما ... نشد
سهشنبه 1 آذر 1401 20:23
خواستم جان را به قربانت کنم ، اما نشد ز اشک دیده غرق بارانت کنم ، اما نشد آرزوی با تو بودن داشت ، مسکین قلب من جا میان خیل یارانت کنم ، اما نشد دل غریبی می کند ، دلدار ! فریادش برس راحت از آشوب هجرانت کنم ، اما نشد مهربان تر از تو در دنیا و ما فیها نبود به آسمانها ماه تابانت کنم ، اما نشد یارم اما با دل غمگین سر یاری...
-
حافظ و آفرینش انسان
دوشنبه 30 آبان 1401 19:53
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿٢٩﴾ پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم، برای او سجده کنان بیفتید. (۲۹) قرآن کریم - سوره حجر - آیه 29 تا نفخت فیه من روحی شنیدم ، شد یقین بر من این معنی ، که من زآن وی و او زآن ماست .
-
لشکر آریایی
شنبه 28 آبان 1401 21:49
به پیش به پیش ایران ، به پیش ای لشکر آریایی ای اهورا منش ای چیره همیشه بر سیاهی به پیش . در مصاف اهرمن پیروز و سر بلند با دعای مردمت هرگز ، هرگز ، هرگز نیابی گزند . به پیش به پیش بی امان به پیش ایران به پیش . تا پر بگیرد سیمرغ نامت ای وطن در آسمان این جهان . خاک مقدست تا ابد جاودان جاودان جاودان . حسین دشتی
-
خزان
دوشنبه 16 آبان 1401 23:18
خزان با لشکری جرار آمد به سویم غصه ی بسیار آمد قناری ها ز سرما میگریزند دلم از بی کسی غمبار آمد ... حسین دشتی
-
سخن
دوشنبه 21 شهریور 1401 23:34
سخن بسیار در دل دارم ای دوست چو گویم با تو راز دل ، چه نیکوست یقینا" در دلم مهر تو دارم شده است اکنون عشقت ، کسب و کارم دمی که در ازل ما را سرشتند مرا از جمله عشاقت نوشتند همه هستی من از بودن توست همه فکر و خیال آسودن توست سحرگه چون صبا بوی تو آرد ز هجرت دیده ام باران ببارد ادب در محضرت جانا چو بنشست ز شرم و از...
-
جستجو
شنبه 19 شهریور 1401 22:39
جستجو کردم به عالم ، بهتر از یارم نبود هیچ کس جز نازنینم ، یار و غمخوارم نبود قصه ی عشق مرا از بر نمودند حوریان یک نفر از جمعشان مانند دلدارم نبود . حسین دشتی
-
شب تولد
جمعه 18 شهریور 1401 18:08
امشب چو یارم از عدم ، پا می نهد بر زندگی دنیا چه زیبا می شود ، از جلوه و تابندگی روشن بگردد این جهان از جلوه ی رخسار او بر دیده ها ، پا می نهد او با همان شایستگی امشب ز جمع حوریان ، یک تن بیاید بر زمین تا بلکه پایانی نهد بر قصه ی آواره گی سوسن بگفتا در چمن ، با یاس خوشبو این سخن باید به دیدارش روم در عالم همسایگی مهر...
-
خیمه
چهارشنبه 26 مرداد 1401 23:30
از خیمه هنوز دود غم می آید خاکستر غصه دم به دم می آید بگذشته هزار و چهارصد بار ، اما هر بار غمی به روی غم می آید. حسین دشتی
-
گفتگو
دوشنبه 23 خرداد 1401 22:12
برخیز و سبو پر ز می ناب بساز تا وقت سحر دیده ی پر آب بساز دعوت شده ای به گفتگو ای مه ما وآن زلف سیه پر از تب و تاب بساز . حسین دشتی
-
روز دختر
شنبه 14 خرداد 1401 20:48
جهانم با تو زیبا گشته ، ای جان تو بارانی ، تو بارانی ، تو باران تو دنیای منی ، دینای نازم دعایت کرده ام ، در هر نمازم . حسین دشتی